خطر بروز جنگ لحظه به لحظه شدت می گيرد. از زمان تغيير در فرماندهی سپاه پاسداران و تمرکز بر روی جنگ های نامنظم، مشخص بود که رهبری ايران، خود را برای يک درگيری نظامی تمام عيار آماده می کند. صحت اين پيش بينی با اظهارات فرمانده ی توپخانه ی سپاه تائيد می شود: سپاه قرار است با تاکتيک شليک نامتقارن، به جنگ ِ ارتشی برود که از نظر تجهيزات و تسليحات برتری دارد؛ قرار است در دقيقه اول تجاوز، ۱۱ هزار راکت و گلوله به سمت پايگاه های دشمن شليک شود و اين حجم و سرعت ِ شليک، مستمر بماند.
از آن سو، جرج بوش، جهان را از وقوع جنگ جهانی سوم می ترساند. جنگنده های آمريکايی بر فراز شلمچه جولان می دهند. بالون های ردياب از داخل خاک ايران اطلاعات جمع آوری می کنند. اين ها حکايت از آماده شدن برای هجوم می کند. اما خطر به مراتب بزرگ تر از اين هاست؛ اگر برنامه Conplan ۸۰۲۲ واقعيت داشته باشد، حتی حمله ی اتمی آمريکا عليه کشورمان غير محتمل نيست. با تاکتيک رو شده ی حزب الله لبنان عليه اسرائيل آيا می توان با چنين حمله ای مقابله کرد؟
در چنين اوضاعی، علی لاريجانی از سِمَت خود استعفا می دهد. آسوشيتدپرس اين استعفا را پيروزی بزرگ برای احمدی نژاد می خواند. آن چه پيشنهاد پوتين برای حل مسئله ی هسته ای ايران خوانده می شد، به کلی انکار می شود.
در اين احوال، تنها چيزی که سخن از آن در ميان نيست، سرنوشت مردم ايران است. احمدی نژاد پرونده ی هسته ای را بسته فرض می کند. آمريکا با غرشی دم به دم فزاينده به ايران چنگ و دندان نشان می دهد. فرمانده ی توپخانه سپاه، نويد ريختن هزاران بمب و موشک بر سر دشمن می دهد. اما کسی به فکر انسان هايی که قرار است قربانی شوند نيست. برتری نظامی و قدر قدرتی تنها فکری ست که در اذهان تصميم گيرندگان وجود دارد.
advertisement@gooya.com |
|
اهل قلم و انديشه اما، با هر حمله ای که منجر به آسيب مردم کشورمان شود مخالف اند. آن ها تغيير حکومت را به قيمت نابودی کشور نمی خواهند. اهل و قلم و انديشه ما، با نوشتن، با گفتن، با توصيه و انذار، با خواهش و اصرار، با زبان تند، با زبان نرم، و با هر آن چه که به قلم و کاغذ، و نه ابزار خشونت منتهی می شود، از حکومت می خواهند تا در رفتارهای خود تجديد نظر کند. روش های خود را در برخورد با مردم و جامعه ی جهانی تغيير دهد. به تحول آرام تن دهد. رای مردم را بپذيرد. حق مردم را قبول کند. عناد و دشمنی با خودی و بيگانه را کنار بگذارد. اهل قلم و انديشه ما از آقای خامنه ای به عنوان کسی که در راس هرم تصميم گيری قرار دارد می خواهند به عاقبت کشور، مردم و خودش بينديشد.
صحنه های چند سال گذشته يک به يک تکرار می شوند: صحنه ی اخطارهای آمريکا به ملا عمر و لجاجت و تهديدهای او در افغانستان. صحنه ی اخطارهای آمريکا به صدام و لجاجت و تهديدهای او در عراق. آخر عاقبت لجاجت ها را ديديم: ملامحمد عمر پنهان شده در نقطه ای نامعلوم و صدام خزيده در سوراخی تنگ. آقای خامنه ای اگر با وجود تمام اين رخدادها، باز مايل به تشديد درگيری ها هستيد، آيا برای خودتان سوراخی دست و پا کرده ايد؟