پرسشها از حسن رضائی پاسخها از ابوالحسن بنی صدر
قرآن در انديشه موازنه عامی – ۱۲
پرسش هشتم: آياتی در قرآن وجود دارد، همچون خلقت هفت آسمان (در آيات متعدد مانند آيه ۲۹/بقره، آيه ۱۲/فصلت، آيه ۵/الملک و...) و استراق سمع شياطين و راندهشدنشان با شهابهای آسمانی (سوره صافات آيات ۷ تا ۱۱) و يا آيه راجع به شيطان زده شدن آدم ديوانه (سوره بقره آيه ۲۷۵) که به عقيده برخی به هيچ وجه با دانشهای امروزی بشر سازگار نيست. از ديد پاره ای از صاحب نظران، اين گونه آيات از جنس عرضيات قرآنند، به اين معنا که، به قول آقای سروش، بر سبيل همزبانی با فرهنگ عرب بايد آنها را تحمل کنيم، يا در تعبير ديگری از وی، بايد با آسانگيری از آنها در گذريم چراکه آنها هيچ مدخليتی در رسالت پيامبر و پيام بنيادين دين ندارند. تفسير شما از اين دسته آيات چيست؟
پاسخ:
هرگاه پرسش در باره وجود جن و انس را هم بر موارد بالا بيفزائيم، اين پرسش بيشترين موردهای مشخص در باره نسبت قرآن و آورده های عملی عصر حاضر را در بر می گيرد. در آغاز و پيش از ورود به بحث، به نقدی می پردازم که جا دارد:
نقد، روش عقل توجيه گر
۱. دليل بر عهده مدعی و يا مدعيان است. او و يا آنها هستند که بايد بر ادعای «غير علمی بودن» آيه هائی دليل بياورند که اين گونه موارد موضوعهای آنانند. اما چرا از مدعی پرسيده نمی شود دليل شما کدام است؟ زيرا از سوئی، عقل قدرتمدار مدعی انگ زدن را ابراز قدرت می داند و از سوی ديگر، اعتياد عقلها به مدار کردن قدرت، سبب می شود شنوندگان و يا خوانندگان از مدعی نپرسند آخر دليل ادعای شما چيست؟
۲. عقل توجيه گر «توجيه» می کند، «خلق» نمی کند. از اين رو حکم صادر می کند و آن را بسان يک انگ بر پيشانی قربانی قدرتمداری خود می چسباند. از آن پس، گويی اين وظيفه قربانی است که انگ را از پيشانی خود بزدايد.
۳. عقل قدرتمدار، مطلوبی را محور و محک سنجش خويش در بررسی و شناخت پديده ها و روابط می کند. در نتيجه، هرگاه يک پديده يا رابطه با اين محور مطلوب ذهنی، البته به زعم اين عقل، نخواند، حکم بر مردود بودنش صادر می کند. غافل از اين که اين قياس صوری است، زيرا سبب می شود عقل توجيه گر، واقعيتی بس آشکار را نبيند و آن اينکه خود در بند است.
۴. اين چنين عقلی ظاهراً نمی بيند که هفت آسمان و... را خلاف علم دانستن، ضد علم و سخنی متناقض است، از جمله به اين دلايل؛
۴- ۱ ضد علم است. زيرا هنگامی که «نظر»های رايج کنونی را محک صدق و کذب گزاره های قرآن شمرده و به استناد آنها، اين شمار از آيه های قرآن را «غير علمی» می خواند، معنايش بستن راه بر رشد علمی است. زيرا نظری که هنوز علم اليقين نگشته، علم قطعی انگاشتن است. مرگ آوريها و ويرانگريهای بزرگی که در قرن بيستم بنام «علم قطعی» (چه به نام پيروی از ايدئولوژی علمی يا بنام فلسفه علمی و...) روی داده اند و اين دعوی که گويا رشد، مسائلی را که ايجاد می کند، خود حل می کند(۱)، حاصل چنين پندار ضد علمی هستند.
۴ -۲ دوران تضاد دين و دانش، دورانی است که در غرب دارد به سر می رسد. طرفه اين که با وجود تفسير جديد از تورات و انجيل برای سازگار کردنش با «کيهان شناسی علمی»، گرايشی دينی بر اينست که دليلی وجود ندارد «نظر علمی» که قطعيت ندارد، به لحاظ صحت، بر نصوص عهدين غلبه داشته باشد (۲). بنا بر اين،
۴- ۳ اين روش، ويرانگر خود علم است زيرا بی طرفی را از آن می ستاند. وقتی کسی نظريه ای را بخشی از «انديشه راهنما» می کند که بکار نفی و اثبات اين يا آن نص قرآن و يا کتاب دينی ديگری می رود، در واقع از پيش اعلام کرده است هدفش چيست. اين شيوه ثنويت تک محوری است که در آن، علم (در اينجا) محور فعال و دين محور فعل پذير می شود. اين شيوه، ويرانگر علم و دين هر دو است.
علم بسته به اينکه در چه بيانی (گفتمانی) تجلی کند ويژگی هايی دارد. رابطه هر دو بيان آزادی و قدرت با علم در جدول زير به اختصار آمده است:
advertisement@gooya.com |
|
اين جدول مقايسه در خور کامل شدن است. با اين وجود، واقعيت هائی را آشکار می کند که در پرده غفلت مانده اند:
۱. قرآن در برگيرنده دانشهائی که انسانها خود می بايد بجويند، نيست، بلکه اصول راهنما و رهنمودهايش انسان را در فرايند دانشجوئی از محدود کننده ها رها می کند. قرآن مسابقه در دانش پژوهی را ارزش می کند (۳) و رهنمودهايش با هر ۲۵ مورد سازگاری بيان آزادی با علم می خوانند. با تأکيد، از انسان می خواهد که از رفتن به راه دانش باز نايستد (۴)
۲. هر انسانی، به هنگام پرداختن به کار علمی از اصل راهنمائی پيروی می کند. اين امر ديگر امروزه بر هيچ فيلسوف علمی پوشيده نيست که هر رشته علمی دارای نظام باورهای خاص خود است. حال اگر اين نظام باورها از اصل ثنويت پيروی کند، دستآورد علمی او نيز با اين اصل راهنما سازگاری می جويد. از اين رو، دست آورد علمی ويژگيهائی را می يابد که با بيان آزادی سازگار نمی شود. بسا با بيانهای قدرت رقيب نيز سازگار نمی شود. برای مثال، زمين ثابت است و خورشيد و ستارگان بگرد آن می چرخند، با فلسفه ارسطوئی سازگاری داشت. کليسا نيز وقتی فلسفه و منطق ارسطوئی را پذيرفت، قائل به ثابت بودن زمين گشت. از اين رو، زمين سيار است و بگرد خورشيد می چرخد، به هنگام اظهار، با بيان کليسا سازگاری نجست. کليسا با محکوم کردن اهل دانش (گاليله و ديگران) مانع از رشد علمی می گشت. به هنگام رنسانس، چون بنا بر آزادی از استبداد کليسا بود، علم تا حدودی صفت بی طرف و نسبی را پيدا کرد. بدين قرار، رشد علمی نسبت معکوس پيدا می کند با بيان قدرت راهنمای انسان. باز بهمان نتيجه می رسيم: بکار بردن علم بر اصل ثنويت تک محوری، تخريب علم و جلوگيری از رشد آنست.
۳. در بيان آزادی، علم ويژگيهای خود را می يابد و با اين ويژگيها، تن به بکار رفتن در بيان قدرت نمی دهد. زيرا برای آنکه مؤلفه قدرت بگردد، نخست می بايد با مجاز بياميزد (نظريه) و صفت نسبی و... را هم از دست بدهد. بنابراين، اگر، برای مثال، نظريه ای به نام ديالکتيک علم قطعی شمرده نمی شد، ممکن نبود دانش جامعه شناسی و اقتصاد و سياست بکار ساختن ايدئولوژی مارکسيستی آيد. و...
۴. علم تا وقتی مؤلفه قدرت نگشته و در بيان قدرت بکار نرفته است، چماق نمی شود و در کارخانه «انگ» سازی هم بکار بردنی نيست. چنانکه تا وقتی در بيان قدرتی که پوزيتيويسم است، بکار نرفت، توجيه گر اين حکم بی دليل که «معرفت دينی از معرفت علمی پيروی می کند» نيز نشد، و يا تا وقتی در بيان قدرتی بکار نرفت که مارکسيسم – لنينيسم شد، بکار توجيه دين ستيزی نيز نيامد، و يا...
معرفت دينی از معرفت علمی پيروی می کند يا معرفت علمی از معرفت دينی؟
۱. همانگونه که در جدول مقايسه ای بالا ذکر شده است، دين وقتی بيان آزادی است، اصل راهنمای آن، موازنه عدمی است که رعايت آن، به علم و کاربردهای آن دست کم ۲۵ ويژگی را می بخشد. آيا علم به موازنه عدمی می رسد؟ هرگاه علم از مجاز خالی و از بند قدرت آزاد شود، در روندی استعلايی به اصل راهنمائی که آن را از هر محدودکننده ای رها می کند، خواهد رسيد(۵). اما تا آن وقت، دين بمثابه بيان آزادی-و تأکيد می کنم به مثابه بيان آزادی- است که علم را از اين اصل برخوردار می کند.
۲. کار علم، وقتی از توقعات قدرت پيروی نمی کند، تشخيص واقعيت است همان سان که هست. ارزش گذاری کار علم نيست. هرگاه علم به کار تعيين ارزشها شود و سامانه ای از آنها ارائه کند، يعنی حلال و حرام معين کند، خود دين می شود. به محض دين شدن (= ايدئولوژی)، ناگزير می بايد صفت قطعی و مطلق پيدا کند. از آنجا که قلمرو معنوی در بيرون از دسترس علمی از اين نوع می ماند، مادی گرا می شود. علم در اين سير مادی گرايانه خويش منکر بعد معنوی انسان و نيز حقوق ذاتی او می گردد. چنانکه نازيسم و استالينيسم و ديگر انواع فرعونيت ها چنين کردند. افزون بر اين، به ترتيبی که توضيح داده شد، علم ضد خود می شود. زيرا اگر بخواهد تن به نقد و رشد بدهد، صفت «قطعی» را از دست می دهد و ايدئولوژی متکی به خود را از بام اعتبار فرو می افکند. در سالهای پايانی قرن بيستم، ايدئولوژی ها اين سان گرفتار داس مرگ شدند.
بدين قرار، علم تا آنجا که نظريه است، يعنی آميخته با ظن و مجاز است، قلمرو آن با دين متفاوت است. بر اصل موازنه عدمی، دين نمی بايد مزاحم رشد علمی باشد و يا نمی تواند نتايج دستآورهای علمی را تحمل نکند. در عوض، علم وقتی از ظن و مجاز خالی است، بکار جلوگيری از برگرداندن دين از بيان آزادی به بيان قدرت می آيد. هرکس در نقش خرافه ها در بيگانه کردن دين در بيان قدرت تأمل کند، نيک در می يابد چرا خميرمايه تمامی بيانهای قدرت، علم آميخته با ظن و مجاز است.
۳. کار علم، انکار نيست. نشاندن بر«بقعه امکان» است (به قول ابن سينا). انکار وجود، کار «انديشه راهنما» است. چنانکه انکار روح، کار پوزيتويسم، بمثابه انديشه راهنما است (برای مثال، قول فرانسيس بيکن که می گفت تا چيزی زير چاقوی جراحی من قرار نگيرد، وجود ندارد). سه قرن تأخير، بهائی است که علم بابت اين انکار پرداخت(۶).
بدين قرار، بنا بر علم، جن و انس و... را می بايد در بقعه امکان نهاد. زيرا آفريده هائی که ما نمی توانيم ببينيم بسيارند. چنانکه در يونان باستان، عناصر را ۴ تا، يعنی آب و خاک و هوا و آتش، همان ها که به چشم می آيند، می دانستند. هرگاه علم می خواست بدانچه آدمی می بيند، بسنده کند، عناصر به شناخت نمی آمدند. و يا اين طور گمان می رفت که بدن خود بيمار می شود. زيرا موجودهای ذره بينی را نمی ديدند و نمی شناختند. با آنکه امام صادق (ع) خاطر نشان کرد که موجودهائی عامل بيماری می شوند که به چشم نمی آيند (۷) ولی قرنها گذشت تا ميکروب کشف شد. ديرتر به آيه هائی که در آنها از پديده هائی سخن بميان است که به چشم ما نمی آيند، باز می گردم.
۴. ويژگيهای هر پديده می بايد در خود آن باشند. هرگاه جز اين باشد، اين انديشه راهنما است که برای واقعيت، ويژگی می تراشد. چنانکه حکم بر وجود تضاد در ذات هر پديده و الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت را ضد يکديگر، و تضادشان را تضاد درونی و ذاتی اتم خواندن، مصداق پيروی معرفت علمی از معرفت «مرامی» است.
بدين سان، دين اگر بيان آزادی باشد، نمی بايد به واقعيتها ويژگی هائی را تحميل کند که در آنها نيستند. و نيز نبايد شامل تصديق و تکذيب هائی باشد که مانع پی بردن علم به ويژگيهای درونی خود پديده ها موضوع شناخت شوند.
باوجود اين، اهل دانش، برای آسان کردن شناخت و دسترسی به دانسته ها، يک رشته دسته بندی ها انجام می دهند. اين دسته بندی های ذهنی قابل کم و زياد شدن اند. برای مثال، ماده هائی که کيهان و هر آنچه در آنست از ترکيب آنها هستند، به ۵ يا ۷ ماده دسته بندی شده اند(۸).اين دسته بندی برآمده از ويژگی های ماده ها است. اما تعدد آسمانها را به اعتبارهای گوناگوی می توان کم و يا زياد کرد. برای مثال، هرگاه فاصله زمانی (مدت لازم برای رسيدن نور از ستاره ای به زمين) را ملاک گيرد، از ثانيه ها تا ميليون سال و از ميليون سال تا ... سال، می توانند بکار دسته بندی آسمانها بروند. بنا بر اين، آفرينش هفت آسمان را غير علمی خواندن، به اين اعتبار نيز غير علمی است. بخصوص که در باره ساخت کيهان، هنوز علم به جائی نرسيده است (۹). به اين موضوع نيز باز می پردازم.
۵. کار برد علم را خود علم معين نمی کند، انديشه راهنما معين می کند. برای مثال، اورانيوم و خواص آن را علم شناسائی می کند. اما کاربرد آن را در ساختن و بکار بردن بمب اتمی، انديشه راهنما معين می کند. هرگاه اين انديشه بيان آزادی باشد توليد و بکار بردن بمب اتمی را روا نمی بيند. حال آنکه بيانهای قدرت گوناگون توليد و بکار بردن آن را تجويز کرده اند. و باز، بکار بردن دانشهای زيست شناسی و ميکروب شناسی و ژنتيک و... در توليد بمب ميکروبی و بيولوژيک و «شبيه سازی»... کار انديشه راهنماست و اين او است که با آن موافقت و يا مخالفت می کند.
بدين قرار، علم در کاربردهای خود از معرفت دينی و مرامی پيروی می کند. از اين ديدگاه که بنگری، «پيروی معرفت دينی از معرفت علمی» را ادعائی نادرست و بس خطرناک می يابی. چرا که عقلهای آدميان را می فريبد تا بدانجا که باور می کنند علم کاربرد خود را معين می کند يا اينکه گفته می شود علم، انديشه راهنمای آنها را تابع خود می کند، و علم چنين می کند و چنان... حال آنکه اگر از رابطه علم و دين و مرام آگاه می شدند، به اهميت انديشه راهنما بيشترين توجه را می کردند و گرفتار استبداد مطلقه سرمايه سالاری و سالاريهای ديگر همه مرگ آور و ويرانگر، نمی شدند.
۶. فوکو، بجا خاطر نشان می کند که سطح دانش حکومت کنندگان می بايد از سطح دانش حکومت شوندگان (۱۰) بالاتر باشد. زيرا اگر سطح دانش حکومت شوندگان بالاتر از سطح دانش حکومت کنندگان شود، حاکمان حاکميت خود را از دست می دهند. به جهان امروز که بنگريم می بينيم اين قاعده، در همه جا، صدق می کند. اما حکومت کنندگان از چه راه می توانند سطح دانش حکومت شوندگان را پائين نگاه دارند؟ اين پرسش وقتی در برابر عقل آزاد نهاده شود آدمی را از واقعيتی مهم آگاه می کند: دين يا مرام راهنماست که هم هدف علم، و هم حد رشد آن را، معين می کند. استبدادها ضد رشد و مروج دين يا مرامی هستند که سطح دانش جامعه را پائين نگاه بدارد. يادآوری نقش دو استبداد دينی و سياسی در ممانعت از توسعه دانش و فن در ايران، از عصر صفوی بدين سو، در خاطره جمعی ما ايرانيان گويای همين حقيقت است.
۷. محدود کردن رشد علمی به حدودی که انديشه راهنمای حاکم معين می کند، فاجعه علمی همه دورانهای تاريخی، از جمله، دوران رشد علمی و فنی است. اثر تبعيض نژادی در رشد علمی در غرب، اثر ايدئولوژيها بر محدود کردن قلمرو علم و فن به حدود مرام حاکم، اثر دين بر محدود کردن قلمرو علم، اموری نيستند که در گذشته واقع شده باشند. اين صورتها ممکن است تغيير کرده باشند اما تاريخ علم در همين دوران جديد نشان می دهد علم در قلمرو خود، از معرفتهای دينی و مرامی حاکم که انواع بيانهای قدرت هستند پيروی کرده است:
۸. در غرب، سرمايه سالاری نياز به نخبه سالاری دارد و دستگاه دانشگاهی در کيفی ترين بخشهايش، کارش آموزش نخبه ها و پروراندن آنها است. رشد سريع علمی و دست نيافتن غير نخبه ها به دانش، که اکثريت بزرگ (۸۰ درصد و بيشتر) را تشکيل می دهند، سطح دانش جامعه ها را پائين نگاه می دارد. اما توجيه گر مشروعيت حاکميت نخبه ها، دين و ديگر انديشه های راهنمايند.
بدين قرار، تنها وقتی انديشه راهنما، بيان آزادی است، علم خود هدف خود را معين می کند و مانع ها از پيش پای رشد آن برداشته می شوند. به سخن ديگر، معرفت علمی هم در هدف و هم از جهت محدود شدن يا نشدن، از معرفت دينی پيروی می کند. و
۹. علم در انتشار خود نيز از معرفت دينی يا مرامی پيروی می کند؛ نخبه گرائی کور در ايران و بسياری از کشورهای ديگر سبب شد که دانش اندوزی هم تابع حکم «عوام» و «خواص» و «اهل» و «نااهل» گردد و بدين شگرد، خواص حاکم، «عوام» را در خور آموزش ندانند و سفارش اکيد شده و می شود که اهل دانش، دانش خود را از «نااهلان» پنهان کنند. با آنکه دين، «طلب علم را فريضه هر زن و مرد مسلمان» می شناسد، سواد آموختن به زنان را سبب انحراف آنها می دانستند و در ميان مردان، تنها نخبه ها را شايسته آموختن علم می شمردند. در دورانی طولانی از تاريخ، علم خاص قشرهای اجتماعی مسلط بود.
در ايران امروز، به ميزانی که انديشه راهنما تحول می کند و به سمت بيان آزادی تحول می کند، موانع انتشار دانش در سطح جامعه برداشته می شود. مبارزه با دينی که در بيان قدرت ناچيز شده و توجيه گر ولايت مطلقه استبداديان گشته است، می تواند در سرزمين ما موفق شود زيرا دين بمثابه بيان آزادی در ابعاد گوناگون آن، بيش از سه دهه است که به ايرانيان و انيرانيان پيشنهاد می شود. هم اکنون، ولايت مطلقه فقيه برسر راه تحصيل دانش و فنی که آزادی بخش است هفت خوان ايجاد کرده است. افت تحصيلی در مدارس و دانشگاه های ايران يکی از خوانها است.
در سطح جهانی نيز جلوگيری از انتشار دانش و فن و اهميتی که جاسوسی علمی و فنی پيدا کرده است، اقوی دليل بر اين است که انتشار علم همچنان تابعی از معرفت دينی و يا مرامی است. برکسی پوشيده نيست که هرگاه دانش و فن آزادانه انتشار يافته و در دسترس همگان قرار گيرند و نيروهای محرکه نيز در رشد بکار افتند، بی سوادی، بيکاری، گرسنگی و بسياری از بيماريها از ميان بر می خيزند. مديران جامعه ها، همه، از اين واقعيت آگاهند. اما چرا بر شدت جلوگيری از انتشار علم و فن و جريان يافتن نيروهای محرکه در رشد، می افزايند؟ زيرا، در روابط قدرت، موقعيت مسلط دارند و می خواهند اين موقعيت را حفظ کنند. هر اندازه بر ترسشان افزوده شود، بر شدت سانسورها می افزايند.
جهان امروز به بيان آزادی نياز دارد تا که رابطه های آزاد جای رابطه های قوا را بگيرند و دانش و فن و ديگر نيروهای محرکه، جهانی آباد و آزاد پديد آورند.
۱۰. وقتی انديشه راهنما، بيان آزادی است، هر دانشی نه تنها باردار آگاهی های خاص در يک موضوع است بلکه همزمان حاوی دانشهای ديگر است. در عوض، در بيان يا بيانهای قدرتی که ترجمان کم و کيف روابط قوا و اندازه باز يا بسته بودن نظامی اجتماعی اند، هر دانشی می تواند بار دار «نظريه» هائی بگردد که ظن و مجاز، بخش عمده آن را تشکيل می دهند. برانواع نظريه ها که به خصوص در قرن بيستم پديد آمدند می بايد فراوان خرافه ها را افزود که زاد و ولد کرده اند و می کنند.
در همين قرن، بسياری از دانشها به دنيا نيامده مردند و تجزيه علم به رشته ها و گسستن رشته پيوند دانشها با يکديگر، هم رشد علمی و فنی را کند کرد، هم کار برد دانشها و فنون را در اختيار انحصاری سرمايه سالاری و سالاريهای همزادش نهاد و هم از زاد و ولد دانشها و فنونی که بکار آزاد شدن انسان می آيند، پيشگيری کرد.
زمانی رسيد که اهل دانش متوجه زيان گسست پيوند دانشها به يکديگر شدند و برآن شدند دانشهای مختلف را به يکديگر پيوند دهند تا که دانشها يکديگر را ايجاب کنند و باردار دانشهای جديد بگردند. اين معرفت (دانش ميان رشته ای)، پس از جنبش ماه مه در فرانسه و کشورهای ديگر پيدا شد. نارسائی دانشهای اجتماعی سبب شد نارسائی انديشه های راهنما عيان گردند. به اندازه ای که معرفتهای مرامی تحول کردند، ميان دانشهای مختلف ارتباط برقرار شد. افزون بر اين، نقص ديگری نيز هويدا گشت. به اين معنا که دانشهای اجتماعی (جامعه شناسی و اقتصاد و...) از دانشهای طبيعی (فيزيک و شيمی و...) پيروی کردند. داروينيسم اجتماعی و ايدئولوژيهای «علمی» فرآورده های اين پيروی هستند. علوم اجتماعی اما زمانی برآن شدند استقلال بجويند. ولی مشکل حل نشد. آنگاه به اين فکر افتادند که چون دانشها به يکديگر نيازمندند، پس می بايد به يکديگر بپيوندند و مجموعه تشکيل دهند. اما مجموعه ای خالی از ظن و مجاز که بکار اين و آن بيان قدرت نيايد، خود نيازمند بيان آزادی است.
۱۱. اين حکم ظنی که «مسائلی که در يک مرحله از رشد پديد می آيند، در مرحله بعدی آن، از طريق خود رشد حل می شوند» (۱۱) ره آورد علم نيست. يک پيش بينی است که علم بکار رفته در آن ناچيز است اما ظن و مجاز بکار رفته در آن، نزديک به تمام محتوای حکم را تشکيل می دهد. بيان قدرتی است که می کوشد در انسان مضطرب و بسا نااميد، نسبت به آينده، اميد پديد آورد و از اضطراب بيرونش آورد. انديشه راهنمائی است هموزن مجاز. چرا که صادر کننده را از اين واقعيت غافل کرده است که مسئله ساز، مسئله حل نمی کند. به اين دليل است که مسائل ايجاد شده در دوره های پيشين، در دوران صنعتی حل نشدند. چرا؟ پاسخ دشوار نيست؛ زيرا مسئله ها فرآورده های بيان يا بيانهای قدرت هستند که آنها نيز ترجمان روابط قوا در جامعه هايند. تغيير همآهنگ، هم در سطح نظامهای اجتماعی و هم در سطح نظامهای انديشه و يا انديشه های راهنما، لازم است تا در جوامع انسانی رابطه های آزاد بيشتر و رابطه های قوا کمتر و استفاده از علم و فن در تخريب کمتر و در ترميم ويرانی ها و رشد بيشتر شود.
بدين قرار، بدون حضور قدرت، ميان معرفت علمی و معرفت دينی يا مرامی رابطه ای برقرار می شود که بدان، در جريان رشد، نه تنها مسئله ها پديد نمی آيند و بر يکديگر افزوده نمی شوند و بحران از پی بحران ايجاد نمی شود، بلکه با گذشت زمان، مسئله های ايجاد شده در دوران قدرتمداری نيز راه حل می جويند. زيرا؛
۱۱ -۱ ظن و مجاز زدائی از علم، استفاده از آن را به مثابه مؤلفه قدرت، نا ممکن می کند. از آن پس، علم و فن در مسئله سازی بی نقش می شوند. برای مثال، علم، زيانهای مصرف مواد مخدر را شناسائی کرده است. با وجود اين، مصرف اين مواد در حال افزايش است. عوامل افزايش مصرف اين مواد بسيارند، يکی از آنها، اين مجاز است که علم می تواند زيانی را که به خاطر مصرف اين مواد به انسان وارد می شود جبران کند. آيا علم خود از خويشتن چنين اسطوره ای از توانائی و بلکه توانائی مطلق می سازد؟ نه. بيان قدرت است که اين اسطوره را می سازد. چرا؟ زيرا اين اسطوره بکار سرمايه سالاری و انواع سالاريهای همزاد و همراهش (صنايع مخدرها) می آيد.
بنابراين، علمی که زيانهای مصرف مواد مخدر را شناسائی می کند، بکار ساختن اين اسطوره که گويا خود توانا به جبران زيانهاست، نمی آيد. اما علم مانع از مصرف مواد مخدر نيز نمی شود. چرا؟ زيرا نه با علم، بلکه با اسطوره علم، باور راهنمائی ساخته شده است که به مصرف کننده اين اطمينان مجازی را می دهد که نگران مسئله ای که برای تن و روان خود می سازد نباشد. زيرا علم آن را حل می کند! آيا اسطوره سازی از علم بدون اينکه معرفت علمی تابع معرفت دينی، يا هر نظام باور ديگر- به مثابه بيان قدرت- در آيد، ميسر است؟ آيا پوزيتويستها اين پرسش را از خود کرده اند؟ نه. زيرا اگر اين پرسش را از خود می کردند، در می يافتند که مجاز را جانشين علم می کنند و با آن اسطوره می سازند و با اين اسطوره، به قدرتمدارها امکان می دهند بيان قدرتی را بسازند که مقاومت انسان در برابر قدرت را به حداقل برساند و همانطور که می بينيم، انسان را در برابر قدرت، تنها و بی ياور و تسليم بگرداند.
۱۱ -۲ بدين سان، علم خالی از ظن و مجاز، برای اين که بکار تندرستی تن و آزادی عقل آدمی آيد، می بايد در بطن بيان آزادی جای گيرد. و چون در بيان آزادی جای گرفت، مانع از آن می شود که قدرتمدارها دين را در بيان قدرت از خود بيگانه کنند. بنا بر اين، در همان حال که بيان آزادی استقلال علم را بدو باز می گرداند، علم به ميزانی که پيش می رود، بکار بردن بيان آزادی را در زندگانی روزانه آسان می کند. و از آنجا که به يمن موازنه عدمی، آدمی علم را از ظن و مجاز تميز می دهد، انديشه راهنما و علم بکار يکديگر می آيند و يکديگر را ايجاب می کنند. انسانها وقتی در اين راست راه شدند، معرفت علمی (معرفت خالی از مجاز و ظن) به معرفت دينی می رسد و بيان آزادی راهنمای انسان در راست راه رشد در آزادی می شود.
۱۰. حکم به پيروی معرفت دينی از معرفت علمی و به عکس، خطای بزرگی است که عقل توجيه گر با غفلت از يک امر مهم مرتکب می شود؛ غفلت از اينکه دليل علم در خود آنست. توضيح اين که نمی توان نظری را علمی خواند به اين دليل که قرآن می گويد و يا اين و آن فيلسوف می گويند و يا اين و آن دانشمند می گويند. دليل درستی هر رهنمود دين نيز می بايد در خود همان رهنمود باشد. به اين دليل که فلان مقام دينی اين و آن رهنمود را داده اند و يا می دهند، رهنمود حق نمی شود و ارزش پيدا نمی کند. برای مثال، قرآن می فرمايد: در دين اکراه نيست. پس هر رهنمود قرآنی را که تجربه کنی می بايد تجربه گر را از اکراه رها کند. و برای اين که رهنمود خشونت زدائی کند، معنای واقعی آن می بايد ناقض اصل لااکراه نباشد. بديهی است تجربه به تجربه گر می آموزد (=روند علمی) که رهنمودهای خشونت زدا کدامها هستند. اما آيا علمی که تجربه گر در اين فرايند تجربه گری اش پيدا می کند، به اين معناست که پس معرفت دينی از معرفت علمی پيروی می کند؟ عقلهای توجيه گری که منطق صوری را روش می کند، به اين پرسش پاسخ آری می دهند.
راستی اينست که رهنمودهای خشونت زدايی در قرآن آمده اند و دليل آنها نيز در خود آنهاست. علمی هم که در رهنمودها ابراز می شود، در بطن بيان راهنما قرار دارد. در بيرون از بيان راهنما، علم می تواند بر آدمی معلوم کند اکراه چيست. اما آيا پاسخ به اين پرسش را که کاربرد خشونت خوب است و يا خوب نيست، را نيز علمی تشخيص می دهد که کارش شناخت است؟ نه. پس تکليف رابطه معرفت دينی با معرفت علمی چه می شود؟ تکليف را آزادی يا قدرت معين می کنند. توضيح اين که هرگاه دين بيان آزادی باشد، علم روش و فنون خشونت زدائی را می يابد (معرفت علمی از معرفت دينی پيروی می کند) و اگر دين بيان قدرت باشد، علم روش و فنون خشونت را می جويد و در اختيار می نهد. در هر دو حال، معرفت علمی از معرفت دينی يا مرامی پيروی می کند.
با اينهمه، پرسش مهمی محل پيدا می کند: معرفت بر آزادی و حقوق انسان علم است يا نيست؟ اگر علم نيست پس چيست و اگر علم هست، دوگانگی معرفت دينی و معرفت علمی از چه رو است؟ غفلت بزرگ ديگر عقل توجيه گر غفلتش از فطری بودن آزادی و حقوق است. عقل آزاد می پرسد: تشخيص اين که آزادی و حقوق انسان ذاتی او هستند با علم هست يا نيست؟ با علم دين است. هرگاه علم «بی طرف» به اين تشخيص برسد که آزادی و حقوق، ذاتی حيات انسانند، در اين جا می توان گفت معرفت علمی به معرفت دينی رسيده است. در حقيقت دو معرفت يکی می شوند. اما هنوز ارزشمند شناختن يا نشناختن با دين است.
اما صورت ديگر اين موضوع نيز مهم است؛ هرگاه معرفت دينی قائل به آزادی و حقوق ذاتی انسان نباشد و علم قطعی بر ذاتی بودن آزادی و حقوق پيدا شود، معرفت علمی ناقض معرفت دينی می شود. و بالاخره اگر معرفت دينی آزادی و حقوق را ذاتی انسان بشناسد و علم قطعی بر آزاد و حقوقمند نبودن انسان حاصل شود، باز معرفت علمی ناقض معرفت دينی می شود.
آيا معرفت علمی جانشين معرفت دينی می شود؟ اين پرسش ما را باز می گرداند به وجود دليل در خود معرفت دينی و نيز در خود معرفت علمی. اما آيا ممکن است که دليل معرفت دينی در خود آن باشد و دليل معرفت علمی نيز در خود آن باشد و يکی ناقض ديگری بگردد؟ نه. وجود دليل در خود معرفت، موجب توحيد دو معرفت می شود. به سخن ديگر، اگر تناقض بوجود آمد، يکی از دو معرفت، هم وزن ظن و مجاز است. بنا بر اين، هريک از دو معرفت که دليل در خود آنها باشد ديگری را که دليلش در خودش نيست را نقض و از اعتبار می اندازد و دير يا زود جانشين آن می شود.
دليل هر تصديق و تکذيب قرآن می بايد در خود آن باشد:
بدين گونه، هرآيه نه تنها نمی بايد معنی ای داشته باشد که ميان آن و آيه ای و يا آيه های ديگری اختلاف – چه رسد به تناقض – پديد آورد، بلکه می بايد با اصول راهنمای قرآن سازگار باشد و دليل و رهبری (تعيين ارزش) نيز می بايد در آيه باشد. افزون بر اين، امر واقع يا امور واقع که در آيه مستند حکم می شود يا می شوند، نيز، امر يا امور واقع مستمر باشد و يا باشند و کلمه ها همان معنی را بايد داشته باشند که بطور مستمر داشته اند. زمين و آسمان دو پديده مستمرند و اگر در زمان پيامبر(ص)، زمين، همين زمينی بوده است که در آن، انسانها زاده می شوند، می زيند و می ميرند و آسمان نيز همين فضای گرداگرد زمين بوده است که منظومه شمسی و منظومه های بسيار و کهکشانها و موجودهائی هنوز به شناخت نيامده درآنند، نمی بايد بنا بر سليقه عرفانی و يا فلسفی و يا «علمی» تعريف دلخواه را به زمين و آسمان داد. دليل آيه هائی که در باره زمين و آسمان و رابطه انسان با آنها سخن می گويند، می بايد در خود آيه ها باشد و معنی آيه ها با آيه های ديگر اختلاف ببار نياورد با اصول راهنمای قرآن متناقض نباشد. دانستنی است که هوبرت ريوز Hubert Reeves دانشمند اختر شناس فرانسوی در کتاب «زيباترين سرگذشت جهان » (۱۲) ميگويد جهان قيافه نخستين خود را در طول تقريبا ميلياردها سال پس از بيگ بنگ همچنان حفظ ميکند و کوچکترين تغييری در حالت پوره همگن آن روی نميدهد. چهره ای که ما از جهان می شناسم، همان چهره ای است که جهان در آن روزگار داشته است. جهان، با وسعت بيش از ميلياردها سال نوری، به غايت همگن است. همه جای آن آباد است. بيابان ندارد! حال با اين توضيحات به سراغ اينگونه آيه ها می رويم:
۱. قرآن رابطه انسان با زمين و آسمانها و هرآنچه در آنها هستند را تغيير می دهد: زمين و آسمانها مسخر انسانند (۱۳). بنا بر اين، همه باورهائی که انسان را مسخر جن و انس و نامرئيهای ديگر و ستاره ها و ... قرار می دادند و می دهند، فاقد اعتبار هستند. دليل درستی اين رابطه انسان با زمين و آسمانها نيز، بنا بر تعريف قرآن، در انسان است: عامل صلاح و فساد زمين انسان است (۱۴ ) و...
اما عقلی که ثنويت را راهنما و منطق صوری را روش می کند، از اين آموزش بزرگ غافل می شود. نقش خود را در بجا آوردن حق طبيعت نسبت به عمران از ياد می برد و محيط زيست را ويران می کند. ديروز چنين می کرد. امروز چنين می کند و تا زمانی که رابطه خود را با زمين و آسمانها تغيير ندهد، چنين خواهد کرد. بر انسان است که رابطه قوا با محيط زيست را به رابطه آزاد تغيير دهد و پيش از آنکه کار از کار بگذرد، به عمران طبيعت بپردازد.
۲. و باز بر انسان است که حق طبيعت را با پرداختن به عمران آن ادا کند (۱۵ ). بر او است که بداند رعايت نکردن حق طبيعت محروم کردن خويشتن از حقوق ذاتی است. چرا که حقوق مجموعه را تشکيل می دهند و رعايت نکردن يکی از آنها، رعايت نکردن همه آنها است (۱۶).
۳. قرآن حکمی را که دليل صحت در خود آنست جانشين دو حکم ديگر می کند که باورهائی استوار و «علمی» بشمار بودند: بنا برحکم اول، در عالم بيش از چهار عنصر وجود نداشت (برای مثال، فيلسوفان يونان چهار عنصر می شناختند و موجودات ذره بينی را نمی شناختند و زمين را ثابت می انگاشتند و...) و بنا بر حکم دوم، انواع خدايان واقعيت می داشتند و در عالم، وجود، موجودهائی واقعی تصور می شدند که زمان بر خيالی بودنشان شهادت داد و می دهد (از خدايان پرشمار تا پديده های خيالی ساخته خرافه ها). تصديق و يا تکذيب وجود پديده ها در گرو شناسائی است. بر انسان است از تصديق يا تکذيب جاهلانه باز ايستد (۱۷) و
۴. از آنچه بدان علم ندارد، پيروی نکند (۱۸) و تا علم نجسته است نايستد. قرار دادن هر پديده در «بقعه امکان»، خواه به چشم آيد و يا به چشم نيايد، کاری است که عقل آزاد می کند. دليل نيز در خود رهنمود است: علم انسان ناچيز است (۱۹) و هرگاه دانسته های خود را علم مطلق بيانگارد، از رشد می ماند و آنگاه اوست که مسخر زمين و آسمانها می شود.
۵. ظن علم نيست (۲۰): ديدن صورت، ديدن تمامی واقعيت نيست. چنانکه به صورت، يک آسمان می بينيم با خورشيد و ماه در روز و ستارگان در شب. اما اين آسمان ژرفا دارد، نه يک آسمان که آسمانها است. در اين باره نيز، هوبرت ريوز Hubert Reeves ميگويد: کيهان بر حسب مراتب تقسيم بندی شده است اين تقسيمات عبارتند از توده های کهکشانی متوالی، انبوه های اختر و تک ستاره ها. منظومه شمسی ما متعلق به کهکشانی است که شامل صدها ميليون ستاره است و بصورت صفحه ای مدور و به قطر ۱۰۰۰۰۰ سال نوری ظاهر ميشوند. (۲۱)
۶. بنا بر اين که قرآن بيان آزادی و روشی است که با بکار بردنش، انسانها آزاد می شوند و با يکديگر رابطه آزاد برقرار می کنند و راست راه رشد را در پيش می گيرند، بکار انداختن استعدادها و يافتن دانشها کار انسانها است. از اين رو، تصديق ها و يا تکذيب های قرآن تنها نبايد مخالف علم قطعی باشند.
۷. رابطه ای را قرآن ميان انسان و پديده های ديگر ايجاد می کند که فضای عقل او را باز و باز تر می کند. توضيح اين که چون هستی آفريده مسخر او است، عقل او، در مقام علم جستن بر اين هستی، می بايد بر آن محاط شود. عقلی که بتواند بر هستی آفريده محاط شود، عقلی است که بتواند در مقام انديشيدن، با هستی هوشمند اين همانی بجويد. آن آزادی بی مثال که انسان را است، اين آزادی است.
بدين قرار، همه آيه های پيرامون زمين و آسمان و انس و جن و... در متن و بطن پيامبری پيامبر (ص) قرار می گيرند. اهميت رهنمودها وقتی بهتر دانسته می شود که در همين زمانه ما باوجود تهديدهای ترسناکی که حيات محيط زيست را هدف قرار داده اند، عقول توجيه گر هنوز از اين ۷ رهنمود و رهنمودهای ديگر غافلند. براستی، هيچ جهادی به بزرگی جهاد برای آزاد کردن عقل از اصل ثنويت و روش کردن منطق صوری نيست.
آيا آيه هايی که از زمين و آسمانها و شيطان و جن و انس سخن می گويند، با علم قطعی مخالفند؟ نخست بگوئيم که در اين باره ها، علم قطعی و در مواردی علم نسبی نيز وجود ندارند:
● در باب خلقت آسمانها و زمين، يکی، به استناد نظريه «بيگ بنگ» آيه های قرآن را اعجاز می انگارد (۲۲) و ديگری آن را غير علمی گمان می برد. اما تا ماه هشتم از سال ۲۰۰۸، کيهان شناسی (cosmologie) بر ساخت آسمان علم نجسته است (۲۳) و مواد بکار رفته در آن نيز، به تمامه، شناسائی نشده اند. ژرفای قابل مشاهده آسمان را ۴۳ ميليارد سال نوری برآورد کرده اند. تنها در اين حد دانسته وجود دارد که کهکشانهای بسيار وجود دارند، تحول تدريجی انجام گرفته است و کيهان در انبساط است. از پيدايش و مرگ ستاره ها و شهابها اطلاعات اندکی در دسترسند.
بدين سان، آيه های قرآن در باره خلقت زمين و آسمانها، به علم قطعی ناموجود به کنار، با علم نسبی موجود نيز ناخوانی ندارد. به خصوص اگر به خاطر آوريم که در همه جامعه ها – و نه تنها نزد جامعه عرب روزگار پيامبر (ص) - عدد هفت، وقتی سخن از پديده های بزرگ به ميان است، کثرت معنی می دهد. چنانکه در ادب فارسی، عدد هفت در «از هفت دولت آزادم» و يا در «هفت اقليم يک وجب زمين ندارم» و يا «در هفت آسمان يک ستاره ندارم» و... منحصر کننده سرزمين ها و دولتها و آسمانها به عدد هفت نيست. بلکه همه روی زمين و همه دولتها و همه آسمانها معنی می دهند.
يادآور می شود که هفت آسمان در قرآن را، فراوان آسمان نيز معنی کرده اند (۲۴ ).
● آيه ۲۷۵ سوره بقره در باره ربا خواران است. ندانستم از چه رو، مخبّط شدنشان توسط شيطان، غير علمی است؟ پيش از آنکه عصر سرمايه سالاری شود، مشکل بود انسان دريابد مخبط شدن انسانهائی که پول را خدا کرده و در بندگی او، از ويران کردن انسان و جاندار و محيط زيست، هيچ پروا نمی کنند، به چه معناست. اما امروز، ديگر چرا نبايد دليل صحت آيه را در خود آيه ديد؟ از قرار، ناعلمی بودن امروزی آيه در مخبط شدن توسط شيطان است. اما صرف نظر از آيه های قرآن که در آنها رابطه انسان و شيطان تشريح شده اند، تأمل در همين آيه، به اهل خرد و عبرت اين واقعيت را می آموزد که ربا يک رابطه قدرت است و هر رابطه قدرتی را عقل قدرت مدار برقرار می کند. هر اندازه اين رابطه ويرانگرتر، عقل مشوش تر می شود. آيا نشنيده ايد که مستبدها بتدريج مخبط و سرانجام ديوانه می شوند؟ اما به ترتيبی که توضيح دادم، نه بيان قدرت و نه خود قدرت بمثابه رابطه قوا ميان مسلط و زير سلطه، بدون مجاز ساخته نمی شوند. مجاز، نوعی رابطه انسان با خارج از خود نيز هست. خارج از او، آن پديده ذهنی و يا عينی که انسان بدان شکل ذهنی دلخواه خود را می دهد و می تواند شکلهای گوناگون به خود بگيرد و هر دم بشکلی بدرآيد، شيطان است. بدين قرار، قرآن، با تغيير تعريف شيطان، انسان را از باورهای دست و پاگير پيشين (به يادآوردن دوران تفتيش عقايد در اروپا بسی عبرت آموز است)، آزاد می کند. توضيح اين که اين انسان است که در پی قدرتمداری، به شيطان نقش می دهد و بسا شيطان خود را می يابد. (۲۵)
● در باب آيه ها پيرامون جن و انس، گوئيم: اين سخن که چون خداوند وجودشان را تصديق می فرمايد پس هستند (۲۶ )، دليلی است که در بيرون از آيه ها قرار می گيرد و نپذيرفتنی است. می بايد در پی شناخت شد و پديده هائی که يافت می شوند دليل صحت تصديق قرآنی می شوند. چنانکه شماری از آفريده هائی که به چشم آدميان نمی آيند، يافته شده اند و اينک می دانيم که وجود دارند. جن و انس و فرشته و پديده هائی که در آسمانهايند شامل تمامی آفريده هائی می شوند که به چشم نمی آيند (قول پيامبر (ص)) و شناسائی همه آفريده که به چشم نمی آيند برعهده انسان است. انسان شماری از آنها را شناسائی کرده است. خود نيز نامرئی هائی را ساخته است. آفريده هائی که هنوز شناسائی نشده اند را می بايد در بقعه امکان نهاد و موضوع علم قرار داد.
افسوس که مسلمانان قرآن را نه بر اصول راهنمای آن که بر اصل ثنويت و با استفاده از منطق صوری خوانده اند و می خوانند و رهنمودهای آن را بکار نبردند و نمی برند. وگرنه آن راست راه رشد که انسانها را از روابط قوا آزاد و برعلم بر کيهان و هرآنچه در او است، سرباز می کرد را مسلمانان در پيش می گرفتند و انسانها را بدين راه می خواندند.
اينک که رابطه قرآن بمثابه بيان آزادی را با علم شناسائی کرديم، می دانيم چرا نبايد تصديق و تکذيبهای قرآن را با نظريه های علمی سنجيد. زيرا، نظريه ها علم قطعی نيستند و در معرض ابطال نيز هستند و نبايد قرآن را در معرض تصديق و تکذيب روزمره قرارداد. به اين معنا که نبايد قرآن را مانع رشد علمی گرداند و نيز نبايد نظريه علمی را علم قطعی گرداند و بدين کار مانع رشد آن شد. زيرا دليل هر حکم، هر تصديق و هر تکذيب، می بايد در خود آن باشد و نيز چون از معرفت دينی سخن بميان است، ارزش گذاری (به و بهتر و بهترين و بد و بدترو بدترين) نيز می بايد در خود حکم و تصديق و تکذيب باشد. با اين روش است که اصل موازنه عدمی هم در نگاه به قرآن و هم در پيشبرد علم کاربرد پيدا می کند و راه را
بر رشد انسان و آبادی طبيعت در آزادی و استقلال می گشايد.
مأخذها و توضيح ها:
۱ و ۱۱ - الوين توفلر براينست که موج دوم (تمدن صنعتی ) به پايان رسيده و موج سوم ( انقلاب االکترونيک ) تمدن جديد را جانشين می کند. او در کتاب موج سوم (ترجمه شهيندخت خوارزمی)، می کوشد راه صلح آميز از تمدن صنعتی به تمدن جديد باز کند. به ترتيبی که برای مسائلی راه حل بجويند که تمدن صنعتی پديد آورده است. فصل بيست سوم کتاب، از لحاظ ايرانيان خواندنی است زيرا در اين فصل، ايران را الگوی شکست «راه رشد»ی موضوع بحث قرار می دهد که تنها راه رشد گمان می رفت اما در ايران و در بسياری از کشورهای جهان مسئله ها ساخت که راه حل می طلبند.
۲ - نگاه کنيد به مقاله Modèle standard de la cosmologie سايت Wikipédia ، l'encyclopédie libre
۳ - نگاه کنيد به فصل عدالت در اصول راهنمای اسلام نوشته ابوالحسن بنی صدر. قرآن در آيه های بسيار می پرسد: آيا آنها که می دانند با آنها که نمی دانند برابرند؟ (سوره زمر، آيه های ۹ و ۲۹ و انعام، آيه ۵۰ و...)
۴ - قرآن، سوره اسراء ، آيه ۳۶
۵ - علم از موضوع هايی است که بيشترين آيه های قرآن بدان ها اختصاص يافته اند. از اين نظر که کار علم، شناسائی حق (= واقعيت آن سان که هست و حقوق ذاتی هر موجود زنده) است، علم به دين می رسد هرگاه دين بيان حق باشد. دليل صحت آيه های قرآن که علم را شناسائی حق می شمارند، در خود اين آيه ها است. چرا که به تجربه عملی، انسان در می يابد که علم از راه شناخت واقعيت و حق، به دين حق می رسد.
۶ – نگاه کنيد به L'esprit, Cet Inconnu - نوشته Jean-e Charon در پی انتشار کتاب، اين فيزيک دان فرانسوی، کتاب های ديگری تأليف و انتشار داده است. از جمله، در کتاب Mort, voici ta défaite او توضيح می دهد که اين بار دانش فيزيک است که بقای روح را محتمل می داند. هرگاه علم به بقای روح قطعيت پيدا کند، آنگاه می توانيم بگوئيم معرفت علمی به معرفت دينی باز رسيده است. و کتاب Les Lumières de l'invisible او بس عبرت آموز است برای آنها که از قرآن نياموختند شناختن نامرئی ها.
۷ - نگاه کنيد به صفحه ۴۶۳ کتاب مغز متفکر جهان شيعه امام جعفر صادق (ع ) تحقيق مرکزمطالعات اسلامی استراسبورگ، ترجمه ذبيح الله منصوری، چاپ نهم. و نيز در باره اثر اشعه ماوراء بنفش در بيمار شدن، نگاه کنيد به سايت آفتاب حقيقت.
۸ - کيهان شناسان موادی را که در پديده های کيهان بکار رفته اند را عبارت می دانند از
● ماده معمولی (اتم، مولکول، الکترون و....) که بميزان ۵ درصد در ترکيب کيهان سهم دارد.
● شکل ديگری از ماده که ماده سياه و يا ماده تيره خوانده می شود. که از ماده معمولی پديد نيامده است. از اجزائی ترکيب شده است که هنوز بدرستی شناخته نيست. اين ماده بميزان ۲۵ درصد در ترکيب کيهان شرکت دارد.
● نوع ديگری از انرژی که طبيعت آن بدرستی شناخته نيست. که انرژی سياه خوانده می شود و بميزان ۷۰ درصد در ترکيب کيهان سهم دارد. ميزان اين انرژی احتمال می رود در کيهان ثابت باشد.
● تششع الکترومانيتک، بطور عممده به بشکل بن يک نواختی از فوتون ها فرآورده مرحله ای که در آن کيهان داغ و متراکم بوده است.
● بن کيهانی نترينوس که هنوز اطلاع مستقيم از وجود آن در دست نيست و بطور غير مستقيم ترصد شده است.
● fond cosmologique d'onde gravitationnelles که نه مستقيم و نه غير مستقيم شناسائی شده است.
● ضد ماده که در گذشته به اندازه ماده وجود داشته است و اينک بسيار کم از آن وجود دارد.
۹ - Modèle standard de la cosmologie
۱۰ - صفحات ۱۲۱ تا ۱۳۵ جلد اول کتاب Michel Foucault, Histoire de la sexualité ، انتشارات Gallimard
۱۲ - زيباترين سرگذشت جهان نوشته Hubert Reeves ، ترجمه دکتر هوشمند کرمان، چاپ ۱۳۷۶، صفحه ۵۲
۱۳ - قرآن، سوره لقمان، آيه ۲۰ و بقره آيه ۲۷۵ و ...
۱۴ - قرآن، سوره روم، آيه ۴۱
۱۵ - قرآن، سوره هود، آيه ۶۱
۱۶ - نگاه کنيد به فصل حقوق بشر از کتاب انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرآن، نوشته ابوالحسن بنی صدر و نيز خاصه های حق صفحات ۱۲۱ و ۱۲۲ همان کتاب
۱۷ - قرآن، سوره های آل عمران، آيه ۶۶ و نساء، آيه ۱۷۱ و نور، آيه ۱۵ و...
۱۸ - قرآن، سوره اسراء، آيه ۳۶
۱۹ - قرآن، سوره اسراء، آيه ۸۵
۲۰ - قرآن، سوره های نساء، آيه ۱۵۷ و حجرات، آيه ۱۲ و نجم، آيه ۲۸ و
۲۱ - زيبا ترين سرنوشت جهان صفحه ۵۱
۲۲ - نگاه کنيد به مقاله ها زير عنوان «معجزه قرآن در مورد جو زمين در سايت آفتاب و «معجزه قرآن در باره آسمان» در سايت مقالات علمی.
۲۳ - نگاه کنيد به مقاله Cosmologie در سايت Wikipédia
۲۴ - نگاه کنيد به مقاله احمد تفضلی در سايت دائرة المعارف بزرگ اسلامی
۲۵ - قرآن، سوره های نساء، آيه های ۳۸ و ۷۶ و ۱۱۷ و اعراف، آيه های ۳۰ و ۲۰۰ تا ۲۰۲ و زخرف، آيه ۳۶ و ...
۲۶ – نگاه کنيد به فصل جن در کتاب نگاهی به قرآن از سيد علی اکبر قريشی.