advertisement@gooya.com |
|
فکرهای جمعی جبار که پی درپی می سازند، همچنان ، ایرانیان را در مخوف ترین زندانها که مدار بسته بد و بدتر است، از بدتر می ترسانند تا مگر مردم بروند و به بد رأی بدهند . یکبار دیگر خاطر نشان می کنم که
الف – در هستی ، بد وجود ندارد . بد را ﺁفریده ها ، از راه ویرانگری می سازند . بد فرﺁورده قدرت مداری است .
ب – قدرت ( = زور ) از یک جزء تنها که بد باشد، تشکیل نمی شود . به سخن دیگر، بد تنها ساخته شدنی نیست . بد و بدتر و بدترین ، با هم ساخته می شوند و همراه هستند .
ج – جهت تحول هر قدرتی از بد به بدتر و از بدتر به بدترین است . بنا بر این ،
د – با تسلیم شدن به بد، ﺁدمی تسلیم بدترین شده است . از این رو، هرگاه بیمار گمان کند بیماری بدی است که بدتری به دنبال ندارد و بر ﺁن نشود که از راه درمان، از مدار بسته بد ( ابتلای به بیماری ) و بدتر ( تشدید بیماری ) رها شود، درپی بد، گرفتار بدتر و به دنبال بدتر، زبون بدترین، یعنی مرگ می شود .
زنهار ! بد از بدتر و بدتر از بدترین جدا نیستند . جدائی پذیر نیز نیستند . اگر از زمان روی ﺁوردن ملاتاریا به تصرف دولت، تا امروز، روزگار مردم ایران روز به روز بدتر شده است ، بدین خاطر است که بد از بدتر و بدتر از بدترین جدائی ناپذیر هستند و جهت تحول هر قدرتی از بد به بدتر و از بدتر به بدترین است . جامعه ای که تحت حاکمیت قدرت ، بخصوص قدرت استبدادی است نیز، در زندان مخوف بد و بدتر، سرانجام گرفتار بدترین وضعیت می شود .
بدین قرار، کار بایسته ماندن در جهنم بد و بدتر و در ﺁن، از ترس بدتر به بد پناه بردن نیست . چرا که، بدون کمترین تردید، سر و کار ﺁدمی با بدترین می افتد . کار بایسته بیرون ﺁمدن از این جهنم است :
1 – برای بیرون ﺁمدن از مدار بسته بد و بدتر، راهی را باید در پیش گرفت که ﺁدمی را به قعر جهنم ، به بدترین ، نبرد . روشی را باید برگزید که انسان را در شأن ، منزلت و کرامتش نقض نکند، او را در حقوقش ، خواه حقوق فردی و چه حقوق ملی ، نقض نکند . او را به فضای ﺁزاد به و بهتر ﺁورد . بدین قرار ، هر « فکر » ی که ناقض شأن و منزلت و کرامت و حقوق باشد، « فکر جمعی » جبار است. برای مثال ،
* اگر در انتخابات شرکت نکنی ، « فاشیست های جدید بر دولت حاکم می شوند و دمار از روزگار شما مردم بدر می ﺁورند» ،
1 – شأن ، منزلت و کرامت انسان را نقض میکند. زیرا حقارت ﺁور تر از این نمی شود که انسانی بداند به پای صندوق رأی می رود و با انداختن ورقه رأی در صندوق ، اعتراف می کند ﺁلتی بیش در دست استبدادیان نیست .
2 – ناقض شجاعت و توانائی فطری انسان است . زیرا فرض می کند که انسان ناتوان است و از ترس گرفتار بدتر شدن ، به بد رأی می دهد .
3 – ناقض حقوق او بمثابه انسان است . زیرا نبود ﺁزادی انتخابات را گزارش می کند . چرا که شاخص ﺁن انتخاب میان خوب و خوب تر است. اما : الف – استبداد مانع از ﺁنست که جامعه حق حاکمیت خویش را بکار برد و ب – فرد فرد اعضای ﺁن، خود خویشتن را از عمل به حقوق خویش باز می دارند و هیزم جهنم بد و بدتر را ، با محروم کردن خویشتن از حقوق، هرچه تیز تر می کنند . در حقیقت،
4 - ناقض روح ملی است، ناقض شرف و عزت ملی است . ناقض رشد و تعالی طلبی ملی است . چرا که ملتی که سرافکنده به پای صندوق رأی می رود تا به یکی از « اذله » ( بی مقدار ترین ها به بیان قرﺁن ) که در استبداد، « اعزه » ( با مقدار ترین ها ) گشته اند، رأی دهد، روح ملی خویش را از دست داده است . از عزت و شرف تهی شده است . راه رشد را گم کرده و در بیراهه زبونی تا قعر جهنم پیش رفته و گرفتار ﺁتش بدترین گشته است .
5 - سازندگان این « فکر جمعی جبار » نه تنها قدرت را همه چیز و ملت را هیچ چیز گردانده اند ، بلکه « فکر »ی که ساخته اند، خود خویشتن را نقض می کند . زیرا الف - بد در بند بدتر و بدتر در بند بدترین است . پس رأی دادن به بد، درجا، حاکم کردن بدترین بر خود است . ب – بهوش باید شد و فریب « ﺁدم خوب » بودن یکی و « ﺁدم بد » بودن دیگری را نباید خورد . زیرا محدوده عمل هرکس که عنوان رئیس جمهوری را پیدا کند، محدوده رژیم مافیاهای نظامی – مالی است . « فاشیستهای جدید » در این محدوده پرورده شده اند و عمل می کنند . در این محدوده ، « ﺁدم خوب » نمی تواند عمل کند . اگر « اصلاح طلبها » بهترین انسانها نیز بودند، در محدوده رژیم نمی توانستند عمل کنند . چنانکه حتی نتوانستند مانع از پرورده شدن و قوت گرفتن « فاشیستهای جدید » یعنی مافیاهای نظامی – مالی شوند . بنا بر این، هر ایرانی باید بداند که وقتی پای صندوق رأی می رود، نه به شخص که به « نظام » رأی می دهد . از این رو است که زبان عامه پسند و عامه فریب مدعی می شود : خاتمی چون ﺁدم خوبی بود، اگر نتوانست کار خوب بکند، کار بد نیز نکرد . غافل از این که در پوشش او و حکومت او بود که مافیاهای – مالی نظامی قوت گرفتند و اینک در کار تصرف کامل دولت هستند . غافل از این که او خود گفته است : تجربه حکومت او معلوم می کند که این رژیم از درون قابل اصلاح نیست . غافل از این که ... ج - « فکر » متناقض و، بنا بر این ، دروغ است . چرا که « فاشیستهای جدید » می باید توانا و مردم می باید ناتوان باشند تا ﺁنها بتوانند دمار از روزگار اینها بدر ﺁورند . اگر چنین است، کسی که « شورای نگهبان » صلاحیتش را تصویب کرده است، بر فرض که ﺁدم خوبی هم باشد، نماینده بخش رأی دهنده مردم ناتوان است. او چگونه می تواند از پس « فاشیستهای جدید » برﺁید ؟ اگر مردم ناتوانند و عامل این ناتوانی استبداد حاکم است، پس توانائی از راه نه گفتن به استبداد و قیام بر ضد ﺁن بدست می ﺁید و نه با رأی دادن به کسی که نقشی بیشتر از « تدارکاتچی » پیدا نمی کند .
ایرانیان ! رهاشدن از اینهمه تناقض و باز یافتن شرف، عزت، کرامت، حقوق انسانی و ملی ، ﺁزادی، استقلال ، بازیافتن روح ملی رشد و تعالی جوی ، از راه جنبش همگانی بر ضد استبدادیان میسر می شود . تحریم انتخابات قدم اول است .
2 - « فکر های جمعی جبار» که با استفاده از تنگنای انتخابات قلابی ساخته شده اند ، بدون استثناء ، الف – عامل یا عاملهای ترس ﺁور می تراشند تا ترس ها را همگانی کنند و ب - ﺁنگاه به ایرانیان می گویند: حق حاکمیت – که انتخابات برای اعمال ﺁنست - خود را فراموش کنید و ببینید مصلحت کدام است ؟ مصلحت مقدم بر حق و حاکم برﺁنست . مصلحت اینست که بروید رأی بدهید ! برای مثال، این « فکر » را القاء می کنند :
گذشته ﺁقای هاشمی رفسنجانی ، هرچه بوده گذشته است . ما به هاشمی اول و دوم سر و کار نداریم . با هاشمی سوم سر و کار داریم . این هاشمی می خواهد گذشته را جبران کند . کارشناسان امریکائی هم می گویند : ایرانیان باید خطر حمله نظامی امریکا به ایران را جدی بگیرند . هاشمی تنها کسی است که می تواند در داخل ، مردم را از خطر « فاشیستهای جدید » و در خارج ، از خطر حمله امریکا حفظ کند . بنا بر این ، به حکم مصلحت، می باید به او رأی داد !
سازندگان این « فکر » از تناقض های موجود در « فکر» غافل شده اند . از جمله این تناقض : ملتی که به دو ترس ، حقوق ملی خود را نقض می کند و بنام مصلحت به کسی رأی می دهد که تصدیق می شود گذشته اش سراسر تبهکاری است ، به « فاشیستها » در درون و به قدرت امریکا در بیرون، می گوید و با ذلت که خود را سخت ناتوان می داند و می ترسد . ملتی که این سان ترس خویش را ﺁشکار می کند، به زورپرستان داخلی و قدرت خارجی ، اجازه تجاوز به حقوق خویش را می دهد . در جهانی که « بزرگی رادر کام شیر باید جست » ، برای ملتی که، از ترس ، از حقوق خویش چشم می پوشد، ارزش و اعتباری نیست .
ایرانیان بهوش باشید ! اگر بترسید، به درمانده ای مانند شده اید که کرکسها را فرا می خواند ، هنوز جان از لبش بدر نیامده ، بر او نشینند و خوردنش را ﺁغاز کنند . از سرنوشت ملتهای دیگر درس بگیرید . انتخابات فرصت ابراز شجاعت و مناعت یک ملت از راه بکار بردن ﺁزاد حق حاکمیت برای گزینش بهترین ها است . پس، مصلحت ناقض حق حاکمیت خویش ، مصلحت ناقض شجاعت و مناعت خویش را ، مصلحت ناقض ﺁزادی و استقلال خویش ، مصلحت ناقض اختیارتان بر هستی خویش را عین مفسدت بدانید . تحریم انتخابات را نه گفتن به این مفسدت و عمل به حق حاکمیت خویش بشمارید . تحریم انتخابات را ﺁغاز جنبش رها شدن از ترسها و باز جستن جرأت زندگی بدانید و ﺁماده جنبش همگانی شوید .
3 - تمامی « فکر» هایی که برای توجیه شرکت مردم ایران در دادن رأی ساخته شده اند ، الف - به مردم نقش ﺁلت را داده اند و ب - به قدرتی که مردم را از ﺁن می ترسانند، نقش فعال مایشاء را . نقش مردم در دادن رأی خلاصه می شود .اما نقش فعال را چه کسی پیدا می کند ؟ ﺁیا رئیس جمهوری نقش فعال را پیدا می کند ؟ نه . چرا که می دانیم فعال مایشاء کسی است که « ولایت مطلقه » دارد . اما ﺁیا براستی او است که فعال مایشاء است ؟ نه . چرا که او هم بنوبه خود ﺁلت فعل قدرت است . ﺁیا مردم مهاری بر قدرت دارند ؟
این پرسش بسی مهم است . بر هر ایرانی است که فکر خویش را بر ﺁن و این پاسخ متمرکز کند : مردم سالاریهای موجود ، ساز و کارها و ابزار مهار قدرت هستند . اگر فرض کنیم قدرت مهار کردنی است ، از ساز و کارها و ابزار مهار ﺁن، یکی هم در اختیار مردم ایران نیست . نه بودجه رژیم مافیاهای مالی – نظامی را مردم می دهند ( از فروش نفت و گاز و قرضه ها تأمین می شود ) ، نه مهاری بر اقتصاد خود دارند ( محورش صدور ثروتها و ورود کالا و خدمات است ) ، نه اختیار دین و دنیای خود را دارند ( اختیار مطلق ﺁن با « رهبر » است ) ، نه قوه قضائیه مستقل از قدرت استبدادی و ضامن منزلتها و حقوق وجود دارد، نه حزبهای سیاسی توانائی وجود دارند که نه ﺁلتی برای رسیدن به قدرت که سازمانی در خدمت مردم برای برخورداری از ﺁزادی و استقلال و حقوق خویش باشند، نه رسانه های گروهی توانا به بر قرار کردن جریانهای ﺁزاد اندیشه و اطلاعات ، وجود دارند ، نه ﺁزادی نامزد شدن وجود دارد و نه ﺁزادی رأی دادن و نه ...
شرکت در انتخابات ، امضای ورقه تسلیم به قدرتی است که از هرگونه مهاری رها است و مهار جامعه را هم در دست دارد . تا بدانجا که انتخابات نه فرصتی برای اعمال حق حاکمیت مردم که فرصتی برای ابراز اطاعت مردم از قدرت رها از هر مهاری است .
ملتی که بخواهد ﺁزادی خویش را باز یابد، با نه گفتن به قدرت مهار گسیخته است که می باید عزم خویش را به ﺁزاد زیستن ابراز کند . ﺁن فکری فکر ﺁزاد است که به انسان شأن ، منزلت و کرامت از یاد رفته ، حقوق از یاد رفته را یادﺁورد و به او نقش فعال ببخشد . سخت اسفبار است که ملتی محروم از حقوق و کرامت خویش ، نه گفتن به ﺁلت شدن را با تحریم انتخابات می باید ﺁغاز کند . سخت اسفبار است چرا که تحریم وقتی محل پیدا می کند که ملتی از ساز و کارها و ابزار مهارت قدرت یکی را هم در اختیار ندارد . به فرماندهی می ماند که در میدان جنگ، نیروهای تحت فرمان خویش را از دست داده باشد . اقتضای فرماندهی اینست که درجا، در پی تدارک اسباب ایستادگی در برابر دشمن شود و این ایستادگی را از خود شروع کند . بر مردم ایران است که استقامت در برابر استبداد هستی سوز را، خود ﺁغاز کنند تحریم انتخابات را فریاد پر صلابت نه ، نه ملتی به استبداد مهار گسیخته بگرداند .
4 – شگفتی ﺁورترین « فکر » که در توجیه شرکت در انتخابات قلابی ساخته اند اینست که « کار ﺁسان در شمار مخالفان درﺁمدن است » ! سازنده این فکر ، بیش از اندازه در بند منطق صوری است . در حقیقت، ﺁزادی را هدف کردن و به قدرت نه گفتن، جهاد اکبر است . ﺁگاهی از مسئولیت و معرفت بر توانائی استقامت در برابر قدرتمدارها است . برعهده گرفتن سنگین ترین مسئولیتها ، مسئولیت فراخواندن ملتی به جنبش برای بازیافت ﺁزادی ، تدارک تغییر نظام اجتماعی بسته به نظام اجتماعی باز است ، پیشنهاد مدیریت مردم سالار و توانا به حفظ استقلال کشور ، مغتنم شمردن فرصت برای بنای ایرانی ﺁزاد و ﺁباد با موقعیت پیشرو در بزرگ ترین حوزه فرهنگی جهان است .
ملتی که به استبداد و استبدادیان نه می گوید، ﺁسان ترین کار و ویرانگرترین ﺁنها را که رفتن و به « تدارکاتچی رهبر » رأی دادن را با قبول مسئولیت جانشین می کند . مسئولیت خویش را بمثابه یک ملت زنده و ﺁزاد برعهده می گیرد . مسئولیت سرنوشت وطن و خود را بر عهده می گیرد. مسئولیت ایفای نقش یک ملت بزرگ را در جهان امروز و فردا برعهده می گیرد . مسئولیت گذار از ضد فرهنگ قدرت به فرهنگ ﺁزادی را برعهده می گیرد . برای نخستین بار در تاریخ کشور، مسئولیت دفاع از مدیران مردم سالار و ایجاد درخورترین فرصتها برای مدیریت مردم سالار کشور را برعهده می گیرد . مسئولیت بدرﺁمدن از نظام اجتماعی بسته ای را بر عهده می گیرد که استعدادهای افراد ملت را تباه و نیروهای محرکه اش را در ویرانگری بکار می گیرد . مسئولیت رها کردن خویش از ولایت شاه و شیخ است که، از دیرباز ، ایرانیان گرفتارش بوده اند . مسئولیت انحلال تمامی رهبریهای فوق مردم ، در رهبری جمهور ، را برعهده گرفتن است .
اگر رأی دادن به کارگزاران استبداد و دست شستن از مسئولیت ، عملی انسانی بود، فراخواندن انسان به برعهده گرفتن مسئولیت شرکت در رهبری جامعه ، ﺁغاز و پایان مرام ﺁزادی نمی شد . اگر فرمان بردن از استبدادیان کاری درخور بود، ابراز کلمه حق پیشاروی استبدادیان جهاد افضل نمی شد . اگر سازنده این « فکر» می دانست ﺁزادی چیست و ﺁزاده بود، جهاد افضل را ، عملی ساده و کم بها نمی شمرد . می دانست که پیشاروی « حکم حکومتی » نگون بختی که گمان می برد صاحب اختیار مطلق است، به جهاد افضل بر می خاست و می گفت : ﺁن بهشت ﺁزادی که به حکم زور می باید در ﺁن شد، با جهنم استبداد، تنها در لفظ تفاوت دارد و به « حکم حکومتی » نه می گفت و شخصیت، شرف و کرامت و افتخار کسی را می یافت که به جهاد افضل برخاسته است . اگر بی تفاوتی گریز از مسئولیت ، گریز از امانت داری امانتی که سرنوشت ایران است ، خواه از رهگذر رأی دادن لاقید و چه از راه رأی ندادن لاقید، نبود، سرنوشت ایران چرا چنین می شد ؟ و اگر از راه مسئولیت شناسی مردمی بخواهند رأی بدهند، ﺁیا جز این باید بکنند که بنا بر مسئولیت، نخست حق خویش را که حاکمیت است بکار برند ؟ اگر مسئولیت ﺁنها وجدان بر مسئولیت خویش و بکار بردن این مسئولیت است، پس کاری که بر عهده مردم است برخاستن بر ضد استبداد است . پس تحریم انتخابات وقتی عمل به مسئولیت است که قدم گذاشتن در راه ﺁزاد شدن از استبداد و نظام اجتماعی بسته باشد .
باوجود این، از حقوق ملی ، از حقوق انسانی خود، از شأن ، منزلت و کرامت شخصی و ملی چشم پوشیدن ، خویشتن را در موقعیت صغیر قراردادن و به پای صندوق رأی رفتن ، ﺁنهم از این و ﺁن ترس، سخت ترین کار است . از اینهمه خالی شدن، از سوختن در ﺁتش جهنم سخت تر است .
ایرانیان ! به وجدان خویش گوش دهید که چه می گوید: ﺁیا می توانید به جهانیان بگوئید: به یکی از کسانی رأی داده اید که گروهی زورپرست، در مقام قیم شما، نامزد مقام ریاست جمهوری کرده اند . مقامی که «تدارکاتچی» بیش نیست؟ ﺁیا چنین رأی دادنی شما را در نظر جهانیان ، ملتی با فرهنگ و بزرگ جلوه می دهد یا بی فرهنگ و ذلیل؟ امروز، بیش از هر زمان دیگر، شرکت شما در جنبش تحریم ضامن استقلال ایران و گذار بدون خشونت به مردم سالاری است . در این جنبش شرکت کنید .