در همين زمينه
2 آبان» از مجاهدین خلق، هادی خرسندی، مرضیه تا میری سراغ میکربها پدرسوخته21 مهر» از آپانديس اکبر گنجی و شيرين عبادی تا نيما زند کريمی در جمهوری اسلامی 13 مهر» از شاهبال خرد عبدالکريم سروش تا طرح عظيم استفن هاوکينگ 2 مهر» از حلول روح آقای خمينی در جسم حجةالاسلام کروبی تا احمدینژاد دشمنان را غيب کرد 18 شهریور» از امام زمان مورد سوء قصد قرار میگيرد تا جفنگيات آيندهساز
بخوانید!
13 آبان » "غزل غزلهای حافظ" با نقاشیهای سيدعلی صالحی منتشر میشود، مهر
13 آبان » شمس آلاحمد قدرت تکلم خود را از دست داد، پيشرفت بيماری آلزايمز، مهر 13 آبان » از فرمول منطقی دکتر عبدالکريم سروش تا آرامشی که آرامش دوستدار بر هم زد 11 آبان » انتقاد فريدون جنيدی از واژههای مصوب فرهنگستان، ايسنا 11 آبان » کتابی در نقد و بررسی آثار نصرت رحمانی نوشته شد، ايسنا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از فرمول منطقی دکتر عبدالکريم سروش تا آرامشی که آرامش دوستدار بر هم زدکشکول خبری هفته ۱۳۵ در کشکول شماره ی ۱۳۵ می خوانيد:
فرمول منطقی دکتر عبدالکريم سروش از دکتر بعيد است که سال ها در خارج زندگی کرده و موضوع نهادينه کردن اخلاق را در آن جا به چشم خود ديده و باز چنين می نويسد. خيلی از ما مانند دکتر در خارج زندگی کرده ايم و با رفتار و اخلاق غربی از نزديک آشنا شده ايم. اين که غيرت ايرانی ما اجازه نمی دهد خودمان را زير ضرب ببريم يک موضوع، با موضوع ديگر که تحسين رفتار و اخلاق فرنگی هاست چه بايد بکنيم. اخلاق، سطوح مختلف دارد. يک سطح اش اخلاق اجتماعی ست که در مقابل نگاهِ همه ی شاهدانِ منصف است. باور نمی کنم دکتر اخلاق اجتماعی مردم اروپا و آمريکا را نديده باشد و آن را با اخلاق اجتماعی ما ايرانيان مقايسه نکرده باشد و زشت و زيبای اين دو را نسنجيده باشد. بعد مانند يک فيلسوف يا اهل تفکر به ريشه اين تفاوت و زشت و زيباها نينديشيده باشد. حتما ديده و حتما انديشيده و حتما به نتيجه رسيده. پس اين سخنان چيست؟ و منشاء اش کجاست؟ دکتر رابطه اخلاق و دين و سياست را در يک فرمول منطقی می گنجاند و نتيجه گيری می کند. او نيک می داند که نه اخلاق "الف" است و نه دين "ب" و نه سياست "پ"، نه ربط دادن اين ها با هم و نتيجه گرفتن صحيح است. مسئله ای که دکتر طرح می کند اجزائش جا به جا شده است و مثلا جدايی دين از حکومت را جدايی دين از سياست می نامد که مقوله ای ديگر است. بعضی حرف ها را هم در دهان طرفداران سکولاريسم می گذارد که درست نيست، مثلا کسی نگفته است و نمی گويد با جدا شدن دين از حکومت مشکلات سياسی و اجتماعی کاملا حل خواهد شد؛ کسی نگفته است و نمی گويد دين از حکومت به يک اشاره جدا می شود و آن بر اين و اين بر آن تاثير نمی گذارد. طرفداران سکولاريسم می خواهند دين در حکومت و قانون گذاری و قضا دخالت نکند و در اداره ی مملکت که امری فنی ست نقشی نداشته باشد. اشکالات مطلب دکتر سروش آن قدر زياد است که حتی طرح آن ها در يک بند کشکول نمی گنجد. همه ی ما، بدون استثنا، وقتی پا به يک کشور اروپای شمالی می گذاريم بلافاصله حُسنِ رفتار و اخلاق اجتماعی مردم را در کوچه و خيابان می بينيم و لب به تحسين می گشاييم. بعد آن را با رفتار و اخلاق خودمان مقايسه می کنيم. به قول سيد جمال الدين اسدآبادی به غرب رفتم همه اسلام ديدم مسلمان نديدم به شرق رفتم همه مسلمان ديدم اسلام نديدم. اين رفتار و اخلاق را آيا مردم غرب از دين اخذ کرده اند؟ وقتی زنی دست بچه اش را گرفته و به او عبور از چراغ راهنمايی و خط کشی عابر پياده را ياد می دهد، به او می گويد به گفته ی عيسی مسيح يا به نوشته ی انجيل با اين رنگ عبور می کنی و با اين رنگ می ايستی؟ يا اين که او را با مزیّت ها و مضار عبور و ايستادن، و منافع آن برای خود و جامعه آشنا می کند و در نهايت برخورد قانون را به عنوان ترمزی محکم به او يادآور می شود. همين مثال ساده را در نظر بگيريد و به تمام عرصه های رفتاری و اخلاقی غربی ها تسری دهيد؛ قطعا نقشی از دين در آن نخواهيد ديد. و ما مسلمانان، به رغم مجموعه ای از قوانين بازدارنده و مجازات های وحشتناک دنيوی و اخروی و به ميان کشيدن پایِ خدا و پيغمبر و امامان به تمام عرصه های زندگی، به بی اخلاقی و کج رفتاری شهره ی خاص و عاميم و اين مختص زمان حاضر و حکومت اسلامی هم نيست و آن چه در مورد ما ايرانيان از ديرباز نوشته شده سرشار از داستان های موهنی ست که باعث شرمندگی می شود. دکتر از فرمول به ظاهر منطقی خود، به موضوع سکولاريسم می رسد و با پيچيده خواندن آن و احتمال پديدآيی استبدادِ سکولار و پيش کشيدن مسئله ی حق و حق مداری، مجدداً طنابی برای ما می بافد که با آن به چاهی برويم که با طناب زنده ياد دکتر شريعتی رفتيم. طناب پوسيده، يا اگر نخواهيم بگوييم پوسيده، سُست بافته شده ای که تحمل وزن انسان امروزی را ندارد و وسط چاه نرسيده به يقين پاره خواهد شد و فرزندان ما را گرفتار درد و بدبختی خواهد کرد، چنان که امروز خود ما گرفتار هستيم. موضوعِ موهوم و الهیِ "حقّ" به مراتب پيچيده تر از موضوع مشخص و اين دنيايیِ سکولاريسم است. اتفاقا بهترين نقطه ی شروع هم همين سکولاريسم است و اگر نوانديشان مذهبیِ ما نخواهند برای ردّ و طرد اين تفکر پای احساسات مذهبی مردم ديندار را به ميان بکشند و آن ها را رو در روی سکولاريسم قرار دهند، از مردمِ مذهبی کسی با آن مخالفتی نخواهد داشت چرا که سکولاريسم با مذهب مخالفتی ندارد و اتفاقا باعث حفظ شان و منزلت و افزايش احترام آن خواهد شد. شکنجه گران آينده ی مملکت کجا تربيت می شوند؟ برای رسيدن به سطح يک بازجو و شکنجه گر به ظاهر مسلمان، بايد استاد به ظاهر مسلمانی داشت که با امر و نهی اسلامی، اخلاق اسلامی را در انسان نهادينه کند و انسانِ تعليم ديده در چنين مکتبی، بعد از اتمام دوره ی آموزش اسلامی، در جامعه ی اسلامی، با امر و نهی اسلامی، اخلاق اسلامی را به انسان های ديگر تزريق کند. اين تعليمديدگان اسلامی در سطح جامعه پخش می شوند و از مدرسه تا زندان به کار آموزش عقيدتی مشغول می گردند. در فيلم زير شما بخشی از تعاليم اسلامی، به منظور دستيابی به اخلاق اسلامی، که به قول دکتر سروش فردا در سياست اسلامی و جست و جوی حق کاربُرد خواهد داشت مشاهده می کنيد: پوزش و عذرخواهی از مربی انگليسی تيم ملی بيليارد موضوع ختنه شدن مربی انگليسی تيم ملی بيليارد ابعاد گسترده ای يافته و بعيد نيست به زودی در سازمان های بين المللی اين سوال مطرح شود که آيا ايشان قبلا بريده شده بوده يا بريده نشده بوده. رئيس فدراسيون بيليارد خيال ما را راحت کرد و گفت که حکومت اسلامی نقشی در بريده شدن فرد مزبور نداشته و ايشان خودش قبلا بريده شده بوده است. به گفته ی رئيس فدراسيون، مربی مزبور مانند يک زندانی از صبح تا شب در اردوی تيم ملی حبس بوده و فرصت استفاده از عضو شريف را نداشته لذا دليل خاصی برای بريدن وجود نداشته است. ايشان در ادامه ی سخنان خود اظهار می دارد: "زمان برگزاری مراسم به مترجمشان گفتم اشکال ندارد، ترجمه کنيد که بايد سنت انجام شود و روشهای بدون درد نيز آمده و مشکلی نيست که داوود پاسخ داد در دوره مسيحيتش سنت (ختنه) شده است و اگر میخواهيد میتوانيد بررسی کنيد که ما به ايشان گفتيم نيازی به بررسی نيست و حرف شما برايمان قابل قبول است..." البته نامبرده اضافه نکرده است که سر و وضع آشفته ی مربی مذکور در هنگام شيرينی خوران به چه علت بوده است. به هر حال ما به دليل ايجاد شبهه در اين زمينه به نوبه ی خودمان از مسئولان محترم فدراسيون بيليارد و مربی انگليسی عذرخواهی می کنيم و اميدواريم ما را عفو کنند. وقتی قضای حاجت آدم هم کنترل می شود بنده ی خدا کسانی را بگو که قضای حاجت مردم را مانيتور می کنند. شاهد صحنه هايی خواهند بود که تا پيش از اختراع سيستم مدار بسته تنها خدا می ديد و بس! اين يک فيلم طنز نيست؛ اگر اعصاب قوی نداريد آن را نبينيد بيچاره قيصر در مورد قيصر امين پور حرف و حديث بسيار است چنان که کانون نويسندگان ايران حاضر نشد به مناسبت درگذشت وی پيام تسليتی منتشر کند. ما را با اين حرف و حديث ها کاری نيست. اديبی بود که از دنيا رفت و خدايش بيامرزد. مراسم تشييع جنازه با شکوهی برای او برگزار شد و در رثايش شعرها سروده شد، اما کمتر کسی خبر دارد که چه بر سر مزارِ اين شاعر و استاد دانشگاه آمد. به نوشته ی تابناک، استانداری با اختصاص بودجه ی ۴۰۰ ميليون تومانی مقبره ای برای او ساخته که ظاهرا به دليل اتمام بودجه نيمه کاره مانده است. به عکس های اين مقبره که نگاه می کنيم مقبره ای ست کوچک و محقر که ۴۰۰ ميليون تومان که هيچ، ۴۰ ميليون تومان هم برای ساخت اش زياد است. معلوم است کنتراتچی ها بخش اعظمِ اين بودجه ی کلان را نوش جان کرده اند. اما صحبت من بر سر اين پول و حيف و ميل آن نيست. صحبت من بر سر کپی ناقص و احمقانه ای ست که طراح مقبره، از بنای يادبود شهدای عراقی برداشته و آن را در ابعاد کوچک اجرا کرده است.
بايد به مجری طرح گفت، جا قحط بود رفتيد از بنای يادبود شهدای عراقی برای اين شاعر ايرانی الگو برداشتيد؟ نارنجکی که هادی خرسندی منفجر کرد هادی خرسندی با سخنرانی خود در مراسم بزرگداشت بانو مرضيه نارنجکی منفجر کرد که ترکش های آن کماکان به اين سو و آن سو می رود و به ذهن ها برخورد می کند و موجب عکس العمل می شود. اين نارنجک نارنجکِ دمکراسی ست که چاشنی انفجاری آن سخنرانی آقای خرسندی بود. ممکن است بگوييد چرا از کلمه ی نارنجک استفاده می کنی؟ مگر کلمه ی بهتری برای تشبيه سراغ نداری؟ حقيقت اين است که ما به رغم ظاهر دمکرات و ادعای دمکراسی خواهی، نه دمکراتيم و نه از دمکراسی خوش مان می آيد. آن چه از دمکراسی در ذهن داريم، آزادی بی حد و حصر برای خودمان و محدوديت کامل برای ديگران است. می خواهيم خودمان آقا باشيم و بقيه دست به سينه، اوامر ما را اجرا کنند. نه اهل تنوعيم، نه تفاوت. نه با اختلاف نظر ميانه ای داريم نه با اختلاف عمل. به همين لحاظ شعار می دهيم اما در عمل کُمِیْت مان به شدت لنگ می زند و شعارمان با عمل مان يکی نمی شود. آقای خرسندی با سخنرانی خود پوسته ی زيبای "دمکراتمَنِشی ايرانی" را در هم می شکند و چه خوب که اين اتفاق می افتد تا اذهان بی طرف در جست و جوی راه حلی برای اين مشکل بر آيند. گفت و گوی آقای خرسندی با خانم شهزاده سمرقندی را در اين جا گوش کنيد: يعقوب ليث دکتر ناصر انقطاع سرآغاز کتاب با اين تيتر آغاز می شود که "تاريخ را پاک و درست بياموزيم". سخنی ست متين و منطقی که بيشتر از آموزندگان و تاريخ خوانان، به آموزگاران و تاريخ نويسان بستگی دارد. پيش از هر چيز، تاريخ بايد پاک و درست نوشته شود، تا امکان پاک و درست آموختن آن به وجود آيد. تاريخ های آلوده به ايدئولوژی دينی و کمونيستی و شوونيستی، و تاريخ هايی که به خاطر علائق و منافع شخصی حقيقت را مسکوت گذاشته يا تحريف کرده اند به تاريخ ايران آسيب های جدی زده که رفع آن نياز به تاريخ نويسانی بی طرف دارد. اگر چه از تاريخ و تاريخ نويسی چيز زيادی نمی دانم با اين حال در ميان چند کتاب معدودی که مطالعه کرده ام کتاب ها و شيوه ی تاريخ نويسی زنده ياد فريدون آدميت را پسنديده ام. اصولا تاريخ کشور ما به دو صورت نوشته شده است: در قالب تاريخ آکادميک که پر از شک ها و ترديدها و اعداد و ارقام و نام ها و اسامی و رويدادهای متغیّر در متن های مختلف است و اين تاريخی ست که برای عوامِ اهلِ مطالعه ای مثلِ من خسته کننده و گاه بيزار کننده است که هر قدر هم دقيق باشد، جذابيتی برای خواندن و آموختن و بهره گرفتن در زندگی جاری ندارد. قالب دوم قالب داستان و رمان است و تاريخ در اين قالب تبديل به داستان تاريخی و رمان تاريخی می شود که هر چند در آن شک و ترديدهای دانشمندانه ديده نمی شود و اعداد و ارقام و اسامی و رويدادها در آن فيکس و ثابت است ولی تاريخ نيست و چيزی که خواننده می خواند ممکن است اصلا واقعيت نداشته باشد. اين گونه تاريخ ها مورد پسند عوام اهل مطالعه است ولی متخصصان آن ها را نمی پسندند و مورد استهزا قرار می دهند. اما تاريخ به معنای واقعی کلمه که بتوان آن را خواند و به درد اهل مطالعه ی غيرمتخصص بخورد حقيقتاً نادر و کمياب است، يا من آن ها را نديده ام و نمی شناسم. کتاب دکتر انقطاع، کتابی است که در ميانه ی تاريخ خشک و رمان تاريخی نوسان می کند اگر چه برای نوشتن اين کتاب به کتاب های متعدد و معتبر تاريخی رجوع شده اما مرز تاريخ و داستان در آن مشخص نيست و گاه به اين سو و گاه به آن سو مايل می گردد. اما زبان دکتر انقطاع شيرين است و به رغم به کار بردن کلمات فارسی شده به جای کلمات جاافتاده ی فارسی (مثلاً شاخابه به جای خليج، خودسالاری به جای استقلال، پی ورزی به جای تعصب، فرزند به جای ابن، زنجيره به جای سلسله، سد به جای صد، پنجسد به جای پانصد، شهربندی به جای محاصره و امثال اين ها) کتاب ايشان را می توان به سهولت و بدون سکته مطالعه کرد. دو اشکال بزرگ در کتاب ايشان وجود دارد که ناچارم جسارت کنم و آن ها را بيان کنم: دوم اين که فارسی نويسیِ کلماتِ شاهنامه و مثلا تبديل کيومرث به کيومرس کمکی به فارسی گرائی و فارسی نويسیِ جوانان ايرانی نخواهد کرد و حاصلی جز گمراهی برای ايشان نخواهد داشت. در جايی که دکتر، يعقوب ليث را يعقوب ليث می نويسند، نه يعقوب ليس، دليلی برای نوشتن کيومرس به جای کيومرث وجود ندارد. از مسائل شکلی گفتيم و فرصتی برای پرداختن به مسائل محتوايی نماند که خواننده خود به آن ها توجه خواهد کرد. کتاب يعقوب ليث کتابی ست برای آشنايی با يکی از مردان بزرگ تاريخ ايران که ماندگاری ايران و ايرانی و زبان فارسی مديون همت و مبارزه ی آن هاست. اين کتاب به قيمت ۲۸ دلار در امريکا فروخته می شود. آرامشی که آرامش دوستدار بر هم زد آرامشی که آقای دوستدار با انتشار نامه شان به يورگن هابرماس بر هم زدند آرامشی ست که دير يا زود به هم می خورْد و حرف های فروخورده به شکلی آتشفشانی از قلم ها جاری می شد و چه خوب که اين حرف ها در همين دوران رکود و سکون جنبش های سياسی بيرون ريخت و مشکلاتِ نظریِ انباشته و حل نشده را نشان داد. اين همان مشکل بزرگی ست که به نحوی ديگر بعد از انقلابِ سالِ پنجاه و هفت خود را نشان داد، و شايد سوار شدن حاکمان امروزی بر موج انقلاب و سقوط در لجنزاری که اکنون در آن دست و پا می زنيم به خاطر بروز همين مشکل و عدم حل آن در وقت مناسب بوده است. کاری ندارم که آقای دوستدار در نامه شان خشک و تر را با هم سوزاندند، يا آقای اکبر گنجی خطای آقای دوستدار را با لحنی نه چندان مناسب توضيح دادند، يا آقايان دباشی و احمد و محمود صدری به دليل آزردگی از لحن و شيوه ی آقای دوستدار با لحنی آزار دهنده و شيوه ی استدلالیِ نه چندان شايسته ی اساتيدِ بنامِ دانشگاهی به مقابله با ايشان برخاستند و ديگران نيز هر يک، توضيحات خود را در باب نظرات رد و بدل شده به شيوه های مختلف عرضه کردند، و باز کاری ندارم که چه کسی در اين پينگ پونگِ نظری بر حق و برنده بود و چه کسی از حد انصاف و اعتدال خارج شد، چه در اين زد و خورد قلمی نقاط ضعف و قوّت، هر دو، در تمام مطالب به چشم می خورد. آن چه برای منِ ايرانیِ غير متخصص در امر سياست و ناظر اين مجادلات نظری مهم است اصلِ پرداختن به اين گونه موضوعات در زمان مناسبی ست که به گمان من همين امروز است، يعنی پيش از آن که خيلی دير شود و در ميانه ی بحرانِ تغيير يا حتی بعد از آن، انديشمندانِ دلسوز، گريبان يکديگر را بگيرند و رندانِ فرصت طلب بر موج تغيير و تحول سوار شوند و حاکميت را از آنِ خود کنند. چه خوب است که آقای دوستدار همچنان از اين نامه ها و مطالب بنويسند و آقايان منتقد و طرفدار، به پاسخ گويی و توضيح برخيزند تا فوران آتشفشانی آرام گيرد و انديشه ها به شکلی نرم بر بستری منطقی جاری گردد و مردم اهل فرهنگ از اين گفت و شنود ها و پرسش و پاسخ ها بهره مند شوند. آقای آرامش دوستدار با نامه ی خود به يورگن هابرماس آرامشی را بر هم زدند که بايد بر هم می خورد. با چنين آرامشی نمی شد به رشد و اعتلا دست يافت. بايد حرف ها زده می شد و خشم ها مجال بروز پيدا می کرد. اين گونه بحث ها اگر ادامه يابد و تبديل به کينه و خشم فروخورده نشود قطعا راهگشا خواهد بود. Copyright: gooya.com 2016
|