مهم ترين تند پيچِ تاريخِ معاصرِ ايران به زبانِ اسناد
¤
«کودتا، يک ايران قابل اتکا را به مدت ۲۵ سال برای ايالات متحده و غرب به ارمغان آورد. اين بی ترديد يک پيروزی بود. اما با توجه به آن چه که بعدها حاصل شد، و فرهنگ عمليات پنهانی که پيکره ی سياست آمريکا را در پیِ کودتا به تسخير خود در آورد، اين پيروزی، بسيار خدشه دار می نمايد. عمليات آژاکس ميراثی زجر آور و وحشتناک به جا گذاشته است: از خيابان های داغ و پر هياهوی تهران و ساير پايتخت های اسلامی، تا صحنه های حملات تروريستی در سراسر جهان.»(همهء مردان شاه، استيفن کينزر، ترجمهء شهريار خوّاجيان،چاپ اول۱۳۸۲، ص ۳۱۸).
¤
«{مادلين آلبرايت}، وزيرخارجه ی آمريکا اعتراف کرد که ايالات متحده آمريکا پشت سرکودتای ۱۹۵۳برضد رهبرملی ايران مصدّق قرارداشته - رويدادی که بسياری از ايرانيان هيچگاه آمريکا را به خاطرآن نمی بخشند.
کودتا به آنجا انجاميد که شاه محمد رضا پهلوی با حمايت و پشتگرمی آمريکا تاج وتخت ازدست داده ی خود را به چنگ آورد و تا انقلاب اسلامی ۱۹۷۹خمينی برسرقدرت باقی بماند.»(۱). اين خبر را، روزنامه ی« مترو»( چاپ سوئد) نيز، درهمان روز چاپ کرد، و افزود:« وزيرخارجه مادلين آلبرايت دريک سخنرانی درشورای آمريکا- ايران اعتراف کرد که ايالات متحده پشت کودتای ۱۹۵۳ در ايران قرار داشته که نخست وزير محمد مصّدق را واژگون کرده و شاه را به قدرت بازگردانده است. او گفت ازجمله آمريکا بايد مسئوليتِ سرکوبهای سَبعانه ی شاه را به عهده بگيرد.».
¤
روزنامه آمريکائی« نيويورک تايمز»، ۱۶ آوريل ۲۰۰۰، نيز، در مقاله ای به قلم «جيمز رايزن»، گزارشی از تاريخ محرمانه ی کودتای ۲۸مرداد(سازمان سيا در ايران) را چاپ کرده که دربرگيرنده ی نکات جالبی است. اين تاريخ محرمانه را« دکتر دانلد ويلبر» در سال ۱۹۵۴(۱۳۳۳) نوشت. وی که متخصص معماری ايرانی و يکی ازبرنامه ريزان اصلی کودتا بود، در خاطراتش نوشت که کودتا در ايران متفاوت از کوشش های بعدی سيا درکشورهای ديگر بود. وی گفت برنامه ريزان آمريکائی کودتا نا آرامی های زيادی درايران ايجاد کردند تا برای ايرانيان حالت گزينش ميان بی ثباتی و پشتيبانی از شاه را پديد آورند.» « اين عمليات که نام محرمانه ی آن« ت.پ. آجاکس» بود طرحی بود که سيا درپی آن در دوران جنگ سرد، برای راه اندازی يک سلسله کودتا و تضعيف دولت ها ازآن بهره گرفت. ازآن جمله است کودتای موفق ۱۹۵۴ درگواتمالاو..». روزنامه می افزايد:« براساس اين تاريخ، آلن دالس، مديرِ سيا، درچهارم آوريل يک ميليون دلار برای استفاده در« هرکاری که موجب سقوط مصدق بشود» اختصاص داده بود.» و« اين تاريخ فاش می کند که دو روز پس از کودتا مقامات سيا برای کمک به تحکيم قدرت دولتی که برسرکار گذاشته بودند، پنج ميليون دلار به ايران سرازيرکردند.» و« اين سند نشان می دهد که سيا نسبت به مردی که به قدرت رساند، يعنی محمد رضا شاه پهلوی که به عنوان آدم ترسوی مرددی مورد ريشخند قرارمی گيرد، کم وبيش به طور کامل بی اعتنا بود.» « براساس اين تاريخ، برنامه ريزان ترديد داشتند که شاه بتواند چنين عمليات جسورانه ای را هدايت کند. خانواده ی وی سلطنت ايران را۳۲ سال قبل وهنگامی تصرف کردند که پدر وی کودتائی را خود رهبری کرد. اما شاه جوان تا حدود زيادی برخلاف خانواده و به ويژه شاهزاده اشرف،«خواهردوقلوی قدرتمند و توطئه چين خود» هراس ها و ترديدهای مبهمی داشت.» روزنامه، گوشزد می کند که:« تاريخ نشان می دهد که بريتانيا در سال ۱۹۵۳مبتکر اين طرح بود. دولت ترومن آن را رد کرد، اما آيزنهاور درفاصله ی کوتاهی پس از رياست جمهوری به واسطه ی هراس هائی که درمورد نفت و کمونيسم داشت آن را تصويب کرد.» « درحدود همان زمان، مقامات سيا و اينتليجنت سرويس با شاهزاده اشرف در« فرنچ ريويرا» ديدارکردند و وی را متقاعد ساختند که به ايران برگردد و به برادرش بگويد که ازاين برنامه حمايت کند.»،« سازمان سيا مبارزه ی تبليغاتی خود را نيز تشديد کرد. به مالک يکی از روزنامه های خصوصی حدود۴۵۰۰۰ دلارکمک شد« با اين باورکه سازمان وی می تواند تابع اهداف ما باشد.» کودتای اول، شکست می خورد ولی کودتای دوم به ثمر می رسد؛ و نتيجه اينکه:« اين کودتا قدرت شاه را تحکيم کرد و او طی ۲۶سال درارتباط نزديک با ايالات متحده سبعانه بر ايران حکومت کرد.» و سرانجام اينکه:« درتاريخ محرمانه درتوصيف ۲۸مرداد گفته می شود که«اين روزی بود که هيچ گاه خاتمه نيافته است» زيرا« دراين روز حسی از هيجان، رضايت و سرمستی وجود داشت که ترديد است که روز ديگری چنين باشد.»(۲).
¤
پس از انجام کودتا و بازگشت شاه به ايران و بستن قرارداد ننگين با کنسرسيوم غارتگر بين المللی نفت، آيزنهاور، رئيس جمهور آمريکا و چِرچيل، نخست وزير انگليس، به شاه تبريک گفتند وچرچيل به شاه نوشت:« پشتيبانی اعليحضرت درحلِّ مسئله نفت اهمیّتی شگرف داشته و خواهد داشت.» و شاه درپاسخ به آيزنهاور، نوشت:« اين امر البته موجبِ خرسندی من است که دولتِ من توانسته در اصول بتوافقی در اختلافِ نفت نائل گردد که با توجّه باوضاع فعلی جهان بنظرمی رسد تا حدّ امکان راه حلّ منصفانه ای برای مسئله ای چنين دشوار باشد.» و می افزايد:« از وصفِ اين نکته بحد کفاف برنمی آيد که مساعدتِ آمريکا نسبت بما بسيار بموقع و مفيد بوده است. اطمينان داشته باشند که کمک های ذيقيمتی که حضرت رئيس جمهور شخصاً و دولت آمريکا و سفيرکبير شايسته ی آن حضرت آقای لوی هندرسن باين منظور کرده اند، موجبِ کمالِ سپاسگزاری است.»(۳).
¤
اين« فراز» بی افتخار، را« فرود» ی بی افتخار، نيز در پی بود. باز به زبان اسناد:
advertisement@gooya.com |
|
سوليوان ازآخرين ديدارخود با شاه می گويد، و اينجاست که عمقِ فاجعه آشکارمی شود:چه کسی صاحبخانه است؟ توجه کنيد:« درهمين ايام پيامی از واشنگتن دريافت داشتم مبنی براينکه در اولين فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگويم که دولت ايالات متحده ی آمريکا مصلحتِ شخص شاه و مصالح کلی ايران را در اين می بيند که هرچه زودتر ايران را ترک گويد... ابلاغ چنين پيامی از طرف سفير يک کشور به رئيس مملکتی که در آن مأموريت دارد کار ساده ای نيست، ولی درملاقات ها و گفتگوهای من با شاه طی چند ماه اخير بقدری مطالب عجيب وغيرعادی رد و بدل شده بود که ابلاغ اين پيام هم خيلی غيرعادی بنظر نميرسيد. شنيدن اين پيام هم برای شاه چيزعجيب وغيرمنتظره ای نبود. من تا آنجا که ميتوانستم با لحن ملايم و مهربان مضمون پيام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و آرامش به پيامی که او را به ترک کشورش دعوت ميکرد گوش داد و وقتيکه حرفهای من تمام شد رو به من کرد و با لحنی کم و بيش ملتمِسانه گفت « خيلی خوب. اما کجا بايد بروم؟»(۴).
[سوليوان چنين استنباط کرد که شاه با پيشنهادش موافق است. اما شاه خرسند نبود. بعدها درخاطراتش گفته ی يکی از ژنرالهای خود را نقل کرد که دربرابرِ دادگاه انقلاب و جوخه ی اعدام گفته بود:« آمريکايیها شاه را مثلِ يک موشِ مُرده ازکشور بيرون انداختند.» (نقل از محمد رضا پهلوی، پاسخ به تاريخ، نيويورک، ۱۹۸۵، صفحه ی ۱۷۲)] (۵).
واکنشِ نزديکترين دوستِ شاه، که به خاطر تأمين و حفظ و تضمينِ منافعش، او سياه ترين ديکتاتوری را به مردم ما تحميل کرده بود، و او هميشه روی حمايت و ياوری و کمکَش در لحظاتِ حساس، حساب کرده بود، يعنی آمريکا، در برخورد به مُردن شاه، عبرت آموز است:« دولت آمريکا مرگِ شاه را به طرزی آشفته و بی ربط تلقی کرد، بدون اينکه هيچ اشاره ای به اتحادِ طولانی او با ايالات متحد بکند. بيانيه فقط متذکر شد که« شاه برای مدتی استثنائاً طولانی، يعنی ۳۷ سال، رهبرِ ايران بوده است. تاريخ نشان خواهد داد که او« در زمانی که تحولات عميقی صورت گرفت، کشورش را رهبری می کرد. مرگِ او نشانه ی پايانِ يک عصر در ايران می باشد.» (نيويورک تايمز، ۲۸ ژوئيه ۱۹۸۰)(۶).
¤ ¤
زير نويس ها:
۱- روزنامه ی»« داگنس نيهتر»[DagensNyheter]، روزنامه ی صبح سوئد، شنبه ۱۸ مارس ۲۰۰۰
۲- تاريخ محرمانه ی کودتای ۲۸ مرداد، انديشه جامعه، شماره ۱۲، صفحات ۱۵-۱۰، تأکيد از من است.
۳- گذشته، چراغ راه آينده است، صص ۶۸۸-۶۸۷ ، تأکيد از من است.
۴- سوليوان، مأموريت در ايران، ص ۱۶۳، تأکيد ها از من است.
۵- ويليام شوکراس، آخرين سفر شاه، ص ۳۱، تأکيد از من است.
۶- همان، ص ۵۳۱ ، تأکيد از من است.
*
[برگرفته از: هوشنگِ گلاب دژ، آزموده را آزمودن، خطاست. بازخوانی و نقدِ کتاب تولدی ديگر(نوشته ی: شجاع الدين شفا)، شهريور۱۳۸۰- اگوست۲۰۰۱]