در همين زمينه
23 دی» از راهکارهای غيربهينهی ف. م. سخن برای خروج از بحران تا قِرِ کمرِ تهران امروز قاليباف16 دی» از هرمنوتيک بيانيه هفده مهندس موسوی تا امام حسين در زندان جمهوری اسلامی 6 دی» از ظهور امام چهاردهم تا اگر سال ۵۷ بود باز پشت خمينی میايستاديم 29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری 29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری
بخوانید!
30 دی » ۸۲ درصد زنان همسر معتاد با اطلاع شوهر مواد مخدر مصرف می کنند، مهر
30 دی » از چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم تا چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم 28 دی » نيمه روشن، نيمه تاريک، گفتگو با مريم حسينی نويسنده کتاب "ريشه های زن ستيزی در ادبيات کلاسيک فارسی"، اعتماد 28 دی » گرامیداشت ۲۵ سالگی "دو کلمه حرف حساب" گلآقا، ايسنا 28 دی » افزايش آمار قتل های خانوادگی؛ ۶۴.۱ درصد قتل ها در تهران خانوادگی بوده است، مهر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم تا چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيمکشکول خبری هفته (۱۱۰)
چگونه فتيله جنبش سبز را پايين بکشيم به هر حال معضل فتيله و بالا و پايين دادن آن معضلی ست جدی که بايد در مورد آن انديشه کرد. اين انديشه معمولا بعد از بلند شدن برخی بوها يا به هوا رفتن برخی دودها کرده می شود. مثلا شما تعداد زيادی موتورسيکلت نيروی انتظامی می بينيد که از آن ها شعله و دود سياه بلند شده است. يا سطل های زباله را می بينيد که به خاطر حرارت بيش از حد، وسط خيابان آتش گرفته است. اين ها نشانه ی بالا بودن فتيله است و عقل حکم می کند تا همه جا آتش نگرفته و دودمان صاحب موتورسيکلت و صاحب سطل زباله بر باد نرفته فتيله پايين کشيده شود. بعضی وقت ها هم در اثر بالا بودن فتيله، حرارت بعضی آدم ها بالا می رود و بوی سوختگی از بعضی جاهايشان به مشام می رسد. مثلا شما چهره ی نورانی يی را می بينيد که زير عمامه ی سياه و چفيه شطرنجی، دارد کم کم سرخ می شود و عرق روی مبارک اش را می پوشاند. بعضی وقت ها حرف هايی را از دهان همو می شنويد که دارد در اثر سوختنِ بعضی جاهايش، تبديل به جيغ و فرياد می شود و ممکن است در اثر سوزش شديد، چراغ را با فتيله و متعلقات اش به زمين بکوبد و خودش را از شر هر چه آتش است به خيال خودش خلاص کند (غافل از اين که اگر اين کار را بکند، نفت روی زمين پخش می شود، و آتش تمام وجودش را می سوزاند). به هر حال پيش از اين که اين آدم عصبانی بشود و کار دست خودش و ديگران بدهد، بهتر است عقلای قوم فتيله را سريع پايين بکشند. اين جوری لااقل کل خانه آتش نمی گيرد و "ساختار"ی شکسته نمی شود. اما فتيله را چگونه بايد پايين کشيد؟ آن چيزهايی که تا حالا در جهت پايين کشيدن فتيله ديده شده و موثر هم بوده اين هاست: باری فتيله را عقلا دارند هی پايين و پايين تر می دهند. البته احتمال اين که اين فتيله آنقدر پايين داده شود که جز يک آتشِ کوچکِ آبی رنگِ غيرقابلِ رويت چيزی باقی نماند کم است، چون هنوز دست قدرتمند جوانان هست که جلوی پايين کِشندگانِ فتيله را می گيرد. اگر می بينيد همان آقايانی که چند ماه مانده به ۱۶ آذر، از راهپيمايی آن روز با حرارت بسيار حرف می زدند و تشويق به حضور می کردند، ولی امروز در فاصله ی کوتاهی تا بيست و دو بهمن کمتر کسی راجع به راهپيمايی آن روز حرف می زند به خاطر اين است که نمی دانند در راستای پايين کشيدن فتيله، چطور بايد در اين راهپيمايی شرکت کنند و چه شعارهايی بدهند که هم مردم را خوش بيايد و هم ناقض بيانيه ی علمای فتيله شناس نباشد. امان از دست اين آتش و فتيله! آقايان با چه زبانی بگويند که... آقاجون! خانم جون! خوش خيال ها (خودم را می گويم در وهله ی اول)! اميدوارها (باز هم منظور خودم هستم)! آقايان ديگر با چه زبانی به شما بگويند که می خواهند معامله کنند؟ خون های به زمين ريخته شده ی بچه ها را بدهند، چند تا پُست دولتی و روزنامه و مجله بگيرند؟ حالا هی بنشينيد تفسير کنيد. بنشينيد تعبير کنيد. بگوييد: "نه. اين جای مطلب معنی اش اين طوری نيست، آن طوری ست...". بنويسيد: "مگر می شود که عده ای بنشينند بر سر خون شهدای ما با ولی فقيه چانه بزنند و "دولت ائتلافی با حاکمان کنونی" تشکيل بدهند؟" عرض می کنم (اول از همه به خودم) بله می شود. اگر جمله ی بالا هم به قدر کافی روشن و واضح نيست، به پيام آقای ابوالفضل فاتح و آقای سيد محمد خاتمی گوش کنيد، خيلی چيزها برايتان (و پيش از همه برای خودم) روشن خواهد شد. از انقلاب بترسيد، هوهاهاها! می دانيد چرا اين انقلاب کنندگان و درست تر بگويم انقلابْسوارْشدگان اين قدر خوب اين لولو را می شناسند؟ به خاطر اين که لولو ساخته و پرداخته ی دست خودشان بوده که اکنون از دست شان در رفته و افتاده دست کسانی مثل آقايان خامنه ای و احمدی نژاد. انقلاب بد است، و ما (يعنی امثال من و جوانان امروز ايران) نبايد انقلاب بکنيم چرا که روزی روزگاری در سال ۱۳۵۷، يک انقلاب شکوهمند اسلامی در ايران به وقوع پيوست که قرار بود آزادی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود استقلال برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود جمهوری اسلامی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود مقامات اش از صدر تا ذيل همگی انتخابی باشند و کشور را بر اساس رافت اسلامی اداره کنند. اما "يک عده" بر سرکار آمدند، که آزادیِ به دست آمده را تبديل به خفقان کردند. استقلالِ به دست آمده را تبديل به وابستگی تا بُنِ دندان و البته پنهان کردند. جمهوری را تبديل به سلطه ی ولی فقيه کردند، و اسلامی را تبديل به مکتب ديکتاتورها کردند. چه کسانی بودند اين "يک عده"؟ همين آقايان که امروز ما را از انقلاب -و به بيان ديگر از خودشان و رفتار خودشان و کثافت کاری های خودشان- می ترسانند. البته که اينان ترسناک بودند. البته که اين ها مهيب بودند. البته که اين ها همان اول به جای دادگاه های قانونی، به جای مجازات جنايتکاران رژيم گذشته بر اساس قوانين مبتنی بر حقوق بشر، بر بام برخی مدارس، قتلگاه درست کردند. در برخی زندان ها شکنجه گاه درست کردند. بازداشتگاه های غيرقانونی به راه انداختند. بساط توبه و توبه گيری به راه انداختند. به تحريک رئيسِ ديوانه ی کشورِ همسايه پرداختند تا جنگی خانمانسوز را آغاز کند. که آن جنگ خانمانسوز را ادامه دادند. که حرمت مرجعيت شيعه را با زدن سيلی، با خلع لباس، با توهين و اهانت و عربده کشی از بين بردند... اسم اين کارها را هم انقلاب گذاشتند؛ انقلابی گری گذاشتند. و حالا که برف پيری بر موی سر و محاسن شان نشسته (و برخی خود را از شرِّ آن محاسن راحت کرده و فکل کراواتی شده اند)، حالا که قدرت را کسی مثل احمدی نژاد قبضه کرده، بر سر و رويشان می زنند که عجب غلطی بود ما کرديم! عجب اشتباهی بود ما کرديم! از انقلاب، کاری احمقانه تر مگر هست که کسی بکند؟! آی شما جوانان! شما ميان سالان! مبادا انقلاب کنيد! لولوی ترسناکی ست انقلاب (البته نمی گويند که لولو خود ما بوديم، نه انقلاب). مبادا ريشه ی ولايت فقيه را بسوزانيد (خودشان را می گذارند جای شاپور بختيار، جوانان سبز را می گذارند جای مردم به جان آمده ی سال ۵۷، آقای خامنه ای را هم می گذارند جای شاه). اجازه بدهيد ما (شاپور بختيارهای دوره ی جديد) با آقای خامنه ای (شاه دوره ی جديد) ائتلاف کنيم، قدرت او را کاهش دهيم، او را به رعايت قانون اساسی ملزم کنيم، و بر شما مردم عزيز حکم برانيم... لولوی انقلاب در کشور ما در حال جولان است! هوهاهاها! از اين لولو دوری کنيد و به ما، شاپور بختيارهای عصر جديد اجازه بدهيد با شاه عصر جديد وارد معامله ی سياسی شويم و شما را خوشبخت کنيم. ری شهری سبز می شود دور نيست که ری شهری هم سبز بشود و ما سنگ او را هم به سينه بزنيم و بر مظلوميت اش اشک بريزيم. وقتی سازش باشد، چرا با ری شهری نباشد. مگر ديگران کم تر از او دست شان به خون ملت آلوده بوده که آن ها سبز شوند و اين يکی نشود. کارنامه ی ايشان از ديگران تيره تر نيست. تا آن جا که حافظه ام اجازه می دهد، بر اساس کتاب ها و خاطراتی که خود ايشان منتشر کرده، در دوران پيش از تاسيس وزارت اطلاعات، و در مدت هفت سال و اندی نخست وزيری آقای مهندس موسوی و تحت عنوانِ وزير اطلاعات، اين کارها را در جهت حفظ و تثبيتِ "جمهوری اسلامی"ِ مورد نظر جناب مهندس موسوی انجام داده است: در پاسخ به کسانی که معتقدند کسی مثل ری شهری را نمی شود "بخشيد" عرض می کنيم وقتی نخست وزير را می بخشيم چرا وزير را نبخشيم؟! تفسير خبر کشکولی * آيت الله خامنه ای: خواص، موضع خود را شفاف کنند «راديو زمانه» * سيمای حقيقی علی خامنه ای «اکبر گنجی» * وقت آن است که چاقوی مرتضوی غلاف شود «راديو زمانه» * راه آينده از کدام سو؟ «راديو زمانه» * رای من کجاست؟ «ديده بانان سبز» چگونه بيانيه سکولاريستی صادر کنيم البته بيانيه سکولاريستی که ميزان بدهی حکومت به ملت را تعيين می کند خيلی دقيق حسابرسی شده و موی سفيد را هم از ماست بيرون کشيده و تا قران آخر را هم محاسبه کرده است. بر سر هر کلمه ی آن چه بحث ها که نشده است. چه دفاتری که زير و رو نشده است. ماده به ماده و بند به بند آن زير ذره بين قرار گرفته و هيچ چيز از قلم نيفتاده است. ولی افسوس که از بدهکارِ ناخن خشکِ زرنگ، فعلا جز مختصری بيرون نمی توان کشيد. شايد من اشتباه می کنم که معتقدم "فعلا" بايد به آن چه در اختيار است بسنده کنيم و مختصر رای دزديده شده مان را که امکان باز پس گرفتن نقدی اش هست باز پس بگيريم و بعد سراغ مطالبات ديگرمان برويم (بخصوص در اين زمان که طلبکارهای ديگر که در ايام قديم با جناب بدهکار شريک بودند و دست شان با هم در يک کاسه ی خون آلود بود، دارند به توافقات پشت پرده برای تعديل بدهی ها، و بده بستان های زيرزيرکی می رسند). شايد با بيانيه شيک و کامل دوستان سکولار ان شاءالله تعالی يک ضرب کل اموال ملت را از دست غاصب زورگو بگيريم و حق اش را اعاده کنيم. هر چند طی ده بيست سال گذشته بار ها و بارها ديده ايم که اين گونه بيانيه ها تبديل به کاغذ پاره هايی بی مصرف شده است . گاه يک شعار ساده ی مرگ بر اصل ولايت فقيه يا رای من کو که عملا از دهانِ جوانان در خيابان بيرون می آيد، اثرش از ده ها اعلاميه ی پانزده ماده ای که بسيار هم زيبا و معقول است ولی فقط بر روی سايت های اينترنتی درج می گردد و منشاء هيچ عملی نمی شود در باز پس گيری حقوق به چپاول رفته و غارت شده ملت بيشتر است. تا نظر بزرگان چه باشد... Copyright: gooya.com 2016
|