سفره خالی، شعری از مهرداد نصرتی (مهرشاعر)
می گذرد از آسيا
و نسيمی می وزاند بر آن
تا نانی ديگران را
می گذرد از آسيا
بی انبانی از خويش
به گامهايی از گرسنگی لرزان
بی گلايه ترين دهقان
با شرمی از نگاه کودکانش
برزمين دوخته تا ابد چشمان را
تا کی ببار می آيد گندمی
سفره خالی اش را
***
شرميت کاش ديو نگونی!
که برمزرعه اش می دمی
روزی پنج بار
افسون هايی هربار تازه تر را
شرميت کاش خان ابن فلان الدوله!
که هفت رنگ طعام چيده ای امشب بر سفره ميهمانی
پادشاهان هفت اقليم را
شرمی کاش زمين را تا بلرزد از هول حساب قيامت
يا آسمان را
تا رعدی
زين نرعه فروخفته در رضای به قسمت
***
و بی انبان ترين دهقان
بی شکست از اين همه جور
بر پره های آسيا نسيم می وزاند همچنان
از ان يکادی که می خواند در دل و می دمد بر آسيا
تا باز نانی ديگر
ديگران را ....
مهرداد نصرتی (مهرشاعر)