سيد- کاپيتان! خيلي خيلي خوش آمديد! صفا آورديد!
رئيس بهرنگ- آقا ما تو آسمونا دنبال تون مي گشتيم، رو زمين پيداتون کرديم! سرافراز کرديد!
کاپيتان- قربون هر دوتون بشم. دلم واستون خيلي تنگ شده بود. سيد رو که مي بينم ياد خدا بيامرز رضا ژيان مي افتم و کاپيتان پيرجو تو سريال زير آسمان شهر. يادته که سيد؟
سيد- چه جور هم! ما خيلي مخلصيم کاپيتاااان!
رئيس بهرنگ- چه عجب يادي از ما کرديد. خيلي وقت بود زيارتتون نکرده بوديم. اتفاق بدي که نيفتاده خداي نکرده. همچين سرحال نيستين.
کاپيتان- درست مي گي. سرحال نيستم و کلي دمغم.
سيد- خدا بد نده کاپيتاااان. بدخواهت رو نشون بده تا خودم حالش رو جا بيارم.
کاپيتان- رئيس شنيدم تو و سيد وب لاگ دارين. درسته؟
رئيس بهرنگ- آره. چطو مگه؟ نکنه مي خوان بيان سر وقتمون دستگيرمون کنن؟ نکنه مي خوان ما رو بگيرن شکنجه و تهديد جنسي بکنن؟ نکنه...
کاپيتان- نه نه! نگران نشو رئيس. از اين خبرا نيست. لااقل تا بعد از تموم شدن انتخابات نيست. غرض از اومدن اينجا استفاده از وب لاگ شما براي دادن يک خبره!
سيد- خير باشه! چه خبري؟
کاپيتان- اين يارو قاليباف رو که مي خواد رئيس جمهور بشه که مي شناسين؟ رضا خان ثاني رو مي گم؟
سيد- اختيار دارين کاپيتااااان! اون چهره ي زيبا و اون لبخند مليح و اون چشم هاي باهوش رو مگه مي شه کسي نشناسه! خب چي شده؟ به سلامتي به جاي فرودگاه تو رودخونه فرود اومده يا چي؟
کاپيتان- اونم بعيد نيست! عکساش رو که ديدين؟ اوني که با لاريجاني از تبريز به تهران مي آد؟
سيد- بله! ايناهاش! اتفاقا داشتيم با رئيس همين الان سر اين عکس ها کل کل مي کرديم. خوب کدوم يکي منظورتونه؟
کاپيتان- مثلا اين يکي. ببين خبرگزاري مهر بالاش چي نوشته.
سيد- نوشته: "هدايت پرواز 446 ايران ار را، کاپيتان محمد قاليباف، بر عهده داشت..." خب راست مي گه ديگه! طرف پشت فرمون هواپيما نشسته و گاز-ترمز زير پاشه و داره اونو مي رونه!
advertisement@gooya.com |
|
کاپيتان- عزيزجان! اينا از اون رئيس قوه قضائيه گرفته تا خبرنگار همين خبرگزاري ذاتا دروغگو هستن . اول نگاه کن ببين سر شونش چند خط داره: سه تا. دوما کجا نشسته: رو صندلي راست. اينا يعني اينکه تو اين پرواز، "رضا خان" کاپيتان نيست و کمک خلبانه. کاپيتان اون چار خطه بغل دستيشه. همچين هم نوشته هواپيما ده دقيقه زودتر به تهران رسيد انگار هواپيما، گاريه که هر کي زودتر برسه گاريچي بهتري باشه! لابد دوتائي شون با لاريجاني هواپيما رو "هِي" کردن، هواپيما دور برداشته بعد هم که رسيدن تهران گفتن "هُش ش ش"! راستي که اون تيتر روزنامه اي که دست لاريجاني يه چقدر مصداق داره: رساله در بيهودگي عقل! راست راستي که تو عالم اينا عقل يه چيز بي هوده اي هستش. اما حرف من اينا نيست.
سيد- کاپيتاااان! شما که ما رو نصفه جون کردي؟ موضوع چيه؟
کاپيتان- موضوع اينه که يک نفر تو اين همه نويسنده و خبرنگار و مخبر و عکاس و وب لاگ نويس و وب لاگ ننويس پيدا نمي شه از اين مردک بپرسه جناب رضاخان ثاني! تو که جزو نيروي انتظامي بودي چطور شد يک دفعه تو دهه ي هفتاد رفتي سراغ خلباني؟ تو واسه چي خلبان ارباس شدي؟ همين جوري الکي و کشکي کتره اي؟ نونت نبود؟ آبت نبود؟ حقوقت کافي نبود؟ چي شد رفتي سراغ اين کار؟ تو که به سلامتي دکتر هم شده بودي و حقوقت مکفي بود.
رئيس بهرنگ- چي مي خواين بگين؟!
کاپيتان- ببين اينا حتي تمام نخبه هاي گارد پروازشون رو فرستادن که آموزش خلباني ببينند. يکي هم نپرسيد واسه چي؟
سيد- خب واسه چي؟
کاپيتان- کاميکازه! ناو وينسنس رو يادته؟ آمريکائي ها چي رو تو هوا زدن؟ يازده ِ...
سيد- يا امام! قلبم.....